جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نواده

نواده

نواده
نبیره. (جهانگیری) (انجمن آرا). نبیره و فرزندزاده عموماً. (از برهان قاطع) (از آنندراج). نوازاده. نوده. نوه. (جهانگیری). حفید. حافد. حافده. (یادداشت مؤلف) ، پسرزاده را گویند خصوصاً. (برهان قاطع) (آنندراج) ، فرزند عزیز و گرامی. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (آنندراج) (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا

نونده

نونده
لرزنده، جنبنده، کنایه از تیزفهم، برای مِثال هیچ مبین سوی او به چشم حقارت / زان که یکی جلد گربز است و نونده (یوسف عروضی - شاعران بی دیوان - ۳۵۰ حاشیه)
نونده
فرهنگ فارسی عمید