جدول جو
جدول جو

معنی ناداننده - جستجوی لغت در جدول جو

ناداننده
(دَ نِ)
نادان. که نمی داند. مقابل داننده
لغت نامه دهخدا
ناداننده
آنکه نمی داند جاهل مقابل
تصویری از ناداننده
تصویر ناداننده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
کسی که چیزی را از جایی بیندازد، پرتاب کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده، فاسد کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
گردش دهنده، چرخاننده، کنایه از تغییردهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شناساننده
تصویر شناساننده
آشنا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نادانسته
تصویر نادانسته
نامعلوم، مجهول، از روی نادانی و بی خبری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاراننده
تصویر خاراننده
آنکه تن خود یا دیگری را می خاراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشاننده
تصویر نوشاننده
کسی که آب یا شراب به کسی بخوراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اندود کننده، کاهگل کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
پراکنده کننده، دور کننده
فرهنگ فارسی عمید
(دِ فَ یَ دَ / دِ)
نماننده. که ماندنی نیست. که نتواند ماند. که نخواهد ماند، نامانند. ضد. نقیض. غیرشبیه. ناهمانند
لغت نامه دهخدا
تصویری از نادانسته
تصویر نادانسته
مجهول، نامعلوم، ندانسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نازاینده
تصویر نازاینده
ماده ای که بچه نیاورد عقیم سترون مقابل زاینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناپاینده
تصویر ناپاینده
ناپایدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناسازنده
تصویر ناسازنده
بدسلوک، بدرفتار، جاهل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناگدازنده
تصویر ناگدازنده
آنچه که آتش آنراذوب نکند ناگداختنی: (گفتندازجواهرفسرده ناگدازنده نخست یاقوت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاننده
تصویر نوشاننده
آنکه کسی را بنوشیدن وادار کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه دل آگاه نیست بی خبر: کسی نیست بدبخت و کم بودتر ز درویش نادان دل بی خبر. (شا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گنداننده
تصویر گنداننده
بدبو کننده متعفن سازنده، فاسد کننده تباه سازنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
آنکه میگرداند، محول، مدبر، مقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
پراکنده کننده متفرق سازنده، دور کننده، زجر کننده ترساننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنداننده
تصویر خنداننده
آنکه کسی را بخنده درآورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندازنده
تصویر اندازنده
آنکه چیزی را از جایی بیندازد پرتاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انداینده
تصویر انداینده
اسم انداییدن اندودن، اندود کننده کاهگل کننده، زراندود کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاننده
تصویر پالاننده
اسم پالانیدن، افزون کننده افزاینده. افزاینده، افزون کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
توختار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاراننده
تصویر تاراننده
((نَ دِ))
دور کننده، ترساننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
((گَ نَ دِ))
کسی که اداره کارها را به عهده دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گرداننده
تصویر گرداننده
اپراتور، مدیر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
Articulator
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
артикулятор
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
Artikulator
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
артикулятор
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اداکننده
تصویر اداکننده
artykulator
دیکشنری فارسی به لهستانی