- مقرط
- گوشواره وار قرط (زینتی که در بینی آویزند) بسته: (و اسماع جهان را بجواهر محامد و مفاخرش مقرط ومشنف (داراد)،) (مرزبان نامه. تهران. 1317 ص 11)
معنی مقرط - جستجوی لغت در جدول جو
- مقرط
- گوشواره دار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
برنهاده
قرائت شده، خوانده شده
تقطیر شده، قطره قطره چکیده
قرار دهنده، تقریر کننده، بیان کننده
در خوشنویسی، نوشتۀ باریک و ریز و نزدیک به هم
آنکه نزدیک به کسی شده و در نزد او قرب و منزلت پیدا کرده، نزدیک شده
آلت چینی یا شیشه ای که سیم برق یا تلفن را به آن می بندند
نشتر
از حد درگذرنده، افراط کننده
پشک اندازنده، کوبنده کوبنده، فال زننده
خرد کرده، ریز ریز کرده
قرار داده شده و با لفظ کردن مستعمل است قرار و آرام دهنده، برقرار کننده و ثبات ورزنده
ریش انگیز خستان تولید جراحت کننده توضیح دوایی را نامند که بقوت حرارت و نفوذ و جذب خود بتحلیل بر دو فانی ساز در طوباتی (را) که میان اجزای جلد است و احداث قرحه نماید مانند: بلادر (مخزن الادویه)
نزدیک شده، آنکه دارای نسبت نزدیک شده باشد
دستار
قطره قطره، چکانیده شده
عادل و دادگر
تعلیم کننده قرآن اطفال را
مقره در فارسی: تالابک، غلغلک، در فارسی: گیره چینی حوض کوچک، سبوی کوچک، آلتی چینی یا شیشه یی که سیم تلفن یا برق را بان متصل سازند
خوانده شده و خوانا و قابل خواندن
توانائی و قوت دهنده و یاریگر
کوته گام، ریز نویس گام کوتاه، ریز نوشته قدم کوتاه بردا شته، در هم و باریک و نزدیک هم نوشته: (و منشور برسه دسته کاغذ بخط من مقرمط نبشته شد) (بیهقی. فض. 148)، نوعی خط که در آن کلمات ریز و باریک و نزدیک بهم نویسند. کسی که قدم کوتاه بردارد، آنکه مقرمط نویسد
((مُ قَ رِّ))
فرهنگ فارسی معین
قراردهنده، تعیین کننده، تقریرکننده، بیان کننده، کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار