جدول جو
جدول جو

معنی مقره

مقره
آلت چینی یا شیشه ای که سیم برق یا تلفن را به آن می بندند
تصویری از مقره
تصویر مقره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با مقره

مقره

مقره
مقره در فارسی: تالابک، غلغلک، در فارسی: گیره چینی حوض کوچک، سبوی کوچک، آلتی چینی یا شیشه یی که سیم تلفن یا برق را بان متصل سازند
فرهنگ لغت هوشیار

مقره

مقره
گوی مانند از چینی و جز آن که بر تیرهای تلگراف و تلفن و برق نصب کنند و سیم را بر آن گذرانند. گلوله گونه ای از چینی و جز آن که سیم تلگراف و تلفن و غیره بر آن قرار گیرد و از خاصیت عائق بودن آنها استفاده کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

مقره

مقره
حوض خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حوض کوچک و گویند حوض بزرگی که آب در آن جمع آید. (از اقرب الموارد) ، سبوی خرد، لغت یمانی است. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

مقبره

مقبره
گور، قَبرِستان، محل دفن مردگان، جایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد
گورِستان، وادی خاموشان، غَریبِستان، گورسان، کَرباس مَحَلِّه، گوردان، مَروَزَنه، مَرزَغَن، سُتودان
مقبره
فرهنگ فارسی عمید