جدول جو
جدول جو

معنی مقرر

مقرر((مُ قَ رِّ))
قراردهنده، تعیین کننده، تقریرکننده، بیان کننده، کسی که درس استاد را برای دانشجویان تقریر و شرح کند، دانشیار
تصویری از مقرر
تصویر مقرر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقرر

مقرر

مقرر
قرار داده شده و با لفظ کردن مستعمل است قرار و آرام دهنده، برقرار کننده و ثبات ورزنده
فرهنگ لغت هوشیار

مقرر

مقرر
ثابت و برقرار شده، قرار داده شده، قرار یافته، برقرار، تقریر شده
مقرر داشتن: برقرار کردن، معین کردن، مقرر کردن
مقرر
فرهنگ فارسی عمید