جدول جو
جدول جو

معنی مقرمط

مقرمط((مُ قَ مَ))
تنگ و باریک نوشته شده، نوعی خط که در آن کلمات ریز و باریک و نزدیک هم نویسند
تصویری از مقرمط
تصویر مقرمط
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مقرمط

مقرمط

مقرمط
کوته گام، ریز نویس گام کوتاه، ریز نوشته قدم کوتاه بردا شته، در هم و باریک و نزدیک هم نوشته: (و منشور برسه دسته کاغذ بخط من مقرمط نبشته شد) (بیهقی. فض. 148)، نوعی خط که در آن کلمات ریز و باریک و نزدیک بهم نویسند. کسی که قدم کوتاه بردارد، آنکه مقرمط نویسد
فرهنگ لغت هوشیار

مقرمط

مقرمط
حروف تنگ نبشته. (حبیش تفلیسی). خط باریک و تنگ. (زمخشری). نبشتۀ درهم و باریک و پهلوی هم نوشته. (ناظم الاطباء). نوعی کتابت ریزو نازک. (تاریخ بغداد ج 9 ص 326). خطی تنگاتنگ. خطی که کلمات و حروف آن نزدیک به یکدیگر نوشته شده باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : منشور بر سه دسته کاغذ به خط من مقرمط نبشته شد و آن را پیش امیر برد. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 148). آخرین قصه طوماری بود افزون از صد خط مقرمط و خادمی خاص آمده تا یله کند تا بیش کار نکند. (تاریخ بیهقی، ایضاً ص 656).
- مقرمط نوشتن، خط باریک و درهم نوشتن و سطرهای آن رابه هم نزدیک کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مقرمه

مقرمه
پارچۀ رنگین منقَّش که بر روی فرش یا بستر می کشیده اند، بسترآهنگ، روفرشی
مقرمه
فرهنگ فارسی عمید

مقرمه

مقرمه
پارچه منقشی که بر روی فرش یا بستر کشند، روفرشی، بستر آهنگ: (... مقرمه ای داشت مذهب سخت نیکو بر روی نهالی افگنده) (سیاست نامه. چا. اقبال 102)
مقرمه
فرهنگ لغت هوشیار

مسرمط

مسرمط
جمل مسرمط، شتر درازهیکل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سرمط. سرامط. سرومط
لغت نامه دهخدا

مشرمط

مشرمط
جامۀ پاره پاره. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا