- معشار
- یک دهم ده یک ده یک چیزی یک دهم از شیئی، شتر پرشیر که شیرش کم شده باشد
معنی معشار - جستجوی لغت در جدول جو
- معشار ((مِ))
- ده یک چیزی، یک دهم از شیئی، شتر پر شیر که شیرش کم شده باشد
- معشار
- یک قسمت از ده قسمت چیزی، ده یک، ناقۀ پرشیر که شیرش کم شده باشد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آبادگر، والادگر، مهراز
ده یک چیزی
دوست و همدم، هم صحبت، همنشین
حجت، برهان، آنچه وسیلۀ عذرخواهی قرار داده شود
عشرها، یک دهم ها، ده یک چیزی ها، جمع واژۀ عشر
آلتی که با آن چیزی سنجیده شود، مقیاس و آلت سنجش، اندازه، پیمانه، سنگ محک و ترازو برای سنجش طلا
معشرها، گروهایی از مردم، جماعت ها، کسان و خویشاوندان شخص، جمع واژۀ معشر
یار و رفیق و دوست و همدم و هم خوراک
بسیار عمارت کننده، آنکه عمارت کند و موجب رونق و تعالی گردد
انگم: ژد آلو، زین زمخت زینی که پشت ستور را زخم کند صمغ درخت آلو انگم زبخ
اندازه و پیمانه، ترازوی زر سنج
چرخشت این تیغ نه از بهر ستمکاران کردند انگور نه از بهر نبید است به چرخشت (این چامه را در لغت فرس اسدی از رودکی دانسته است) من سر دنیابم که مرا ز اتش هجران آتشکده گشتست دل و دیده چو چرخشت (عسجدی) دو چشم من چو دو چرخشت کرد دوری تو دویده همچو به چرخشت دانه انگور (فرخی) آلتی است که بوسیله آن میوه و مانندآنرا گذارند و فشار دهند تا عصاره آن استخراج گردد. معصر. آلتی است که با آن آب میوه (مانند انگور) گیرند، جمع معاصر
بهانه بهانه پوزش دلیلی که و سیله عذر قرار داده شود پوزش، جمع معاذیر
اره، اره ماهی اره: (تا بگوید ز لشکر کفار زکریا بریده از منشار) (حدیقه. مد. 422)، چوب پنجه دار که بوسیله آن غله را بر باد دهند، اره ماهی
جمع عشر، یک دهم ها
کارشناس و استاد در کارهای ساختمانی، سازندۀ عمارت، عمارت کننده
ارّه، وسیله ای با تیغۀ نازک فلزی دندانه دار و دستۀ چوبی یا فلزی که برای بریدن چوب، فلزات و مانند آن به کار می رود
گروهی از مردم، جماعت، کسان و خویشاوندان شخص
طرف شور و مشورت، اشاره شده، آنچه به آن اشاره شده
ده یک گیر ساوستان دهگان
اشارت کرده شده، راهنمائی شده
سپنجیده (عاریت گرفته شده) عاریت گرفته شده
گروه دسته، خویشان بستگان گروه جماعت، خویشاوندان شخص کسان، جمع معاشر. هر چیز ده گوشه، (شعر) قسمی از مسمط که هر بندش ده مصراع (یا ده بیت) داشته باشد