جدول جو
جدول جو

معنی مستیقظ - جستجوی لغت در جدول جو

مستیقظ(مُ تَ قِ)
بیدار. (از منتهی الارب). بیدار و هشیار نسبت به کارها و محتاط و باحذر. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاظ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مستثقل
تصویر مستثقل
سنگین و سست از بیماری، خواب یا علت دیگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متیقظ
تصویر متیقظ
بیدارشونده از خواب، بیدار و هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستسقی
تصویر مستسقی
مبتلا به استسقا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
ویژگی خطی که دو نقطه را با کم ترین فاصله به هم وصل می کند، کنایه از صحیح، درست، راست، بدون خمیدگی، بدون تغییر در مسیر، کنایه از بی واسطه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستحفظ
تصویر مستحفظ
یاد گیرنده، محافظت کننده، نگهدارنده، نگهبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
در حالت به پشت خوابیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستعقب
تصویر مستعقب
موجب، سبب، دنباله رو، پیرو
فرهنگ فارسی عمید
(مُ تَ قِ)
بتحقیق داننده. (از منتهی الارب). متیقن. (از اقرب الموارد). بی گمان. (دهار). بایقین. صاحب یقین. یقین کننده. و رجوع به استیقان شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یَقْ قِ)
بیدار و هوشیار و بیدار شونده از خواب. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بیدار و هوشیار و آگاه و خبردار. زیرک و خردمند و چالاک. (ناظم الاطباء) :... و خردمند دوربین را مدهوش حیران و احمق غافل را زیرک متیقظ... (کلیله و دمنه چ مینوی ص 105).... و آن را که برماگماری متبصری بیدار و متیقظی هشیار و حافظی بطبع صلاح جوی باشد. (مرزبان نامه ص 176). رجوع به تیقظ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ قِهْ)
اطاعت کننده ومطیع. (از اقرب الموارد). و رجوع به استیقاه شود
لغت نامه دهخدا
لغزشجوی، ور تنیتار (عوض گیرنده)، شکوخه خواهنده (شکوخ لغزش) لغزش جوینده، عوض گیرنده، جمع مستعقبین
فرهنگ لغت هوشیار
پرسنده، دریابنده فهمنده دریابنده 0، جستجو کننده تفحص کننده - 30 پرسنده سوال کننده
فرهنگ لغت هوشیار
خشکا ماری (خشک آمار استسقا)، آبخواه کسی که آب برای نوشیدن طلبد آب خواه، کسی که بمرض استسقاء مبتلی است: گفت من مستسقیم آبم کشد گرچه میدانم که این آبم کشد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
به پشت خوابنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
راست و معتدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحفظ
تصویر مستحفظ
نگاهبان، حافظ، پاسبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستحقه
تصویر مستحقه
مونث مستحق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسترقه
تصویر مسترقه
مسترقه در فارسی مونث مسترق: ترفت تروفتک دزدیده
فرهنگ لغت هوشیار
سنگین، ناتوان سست از خواب یا بیماری سنگین و سست از بیماری خواب بخل و غیره: آنچه شعراء متقدم دراشعار مستثقل خویش آورده اند
فرهنگ لغت هوشیار
بیدار شونده، بیدار هشیار بیدار شونده از خواب، هوشیار شونده، آگاه: ... و آنرا که بر ما گماری متبصری بیدار و متیقظی هشیار و حافظی بطبع صلاح جوی باشد، جمع متیقظین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استیقاظ
تصویر استیقاظ
هوشیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعقب
تصویر مستعقب
((مُ تَ قِ))
لغزش جوینده، عوض گیرنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
((مُ تَ))
راست، معتدل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستلقی
تصویر مستلقی
((مُ تَ))
به پشت خوابنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستثقل
تصویر مستثقل
((مُ تَ قَ))
سنگین و سست از بیماری، خواب، بخل و غیره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستحفظ
تصویر مستحفظ
((مُ تَ فِ))
نگهبان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستسقی
تصویر مستسقی
((مُ تَ))
آب خواهنده، مبتلا به بیماری استسقاء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از استیقاظ
تصویر استیقاظ
((اِ))
بیدار بودن. هوشیار شدن، بیداری، هوشیاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متیقظ
تصویر متیقظ
((مُ تَ یَ قِّ))
بیدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
سرراست، یک راست
فرهنگ واژه فارسی سره
آگاه، بیدار، تیزهوش، خردمند
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
Direct, Forthright
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
direto, franco
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مستقیم
تصویر مستقیم
direkt
دیکشنری فارسی به آلمانی