جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مستلقی

مستلقی

مستلقی
نعت فاعلی از استلقاء. خفته بر قفا. (از اقرب الموارد). بر قفا خوابنده یعنی پشت به بسترکرده دست و پا درازکننده. (غیاث). بر پشت خفته. ستان: چشم را نگاه دارند از بسیار گریستن... و از مستلقی خفتن یعنی به پشت باز خفتن. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). خداوند علت مستلقی بخسبد یعنی به پشت بازخسبد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و رجوع به استلقاء شود
لغت نامه دهخدا

مستسقی

مستسقی
خشکا ماری (خشک آمار استسقا)، آبخواه کسی که آب برای نوشیدن طلبد آب خواه، کسی که بمرض استسقاء مبتلی است: گفت من مستسقیم آبم کشد گرچه میدانم که این آبم کشد. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار

مستلغی

مستلغی
نعت فاعلی از استلغاء. گوش دهنده به لغت و زبان کسی. (از اقرب الموارد). رجوع به استلغاء شود
لغت نامه دهخدا

مستنقی

مستنقی
نعت مفعولی از استنقاء. پاک. پاکیزه. نظیف. و رجوع به مستنقا و استنقاء شود
لغت نامه دهخدا