ماه سوم از سال میلادی، March در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
ماه سوم از سال میلادی، March در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
مدرس. موضع درس و جای درس گفتن. (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مدرس شود، کتاب درسی. کتابی که تدریس شود. (اقرب الموارد). کتاب. (متن اللغه) (منتهی الارب)
مَدرَس. موضع درس و جای درس گفتن. (ناظم الاطباء). جائی که در آن تدریس کنند. (از اقرب الموارد). رجوع به مدرسه و مَدرَس شود، کتاب درسی. کتابی که تدریس شود. (اقرب الموارد). کتاب. (متن اللغه) (منتهی الارب)
چوب کنده را گویند که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). معرب آن المترس می باشد: المترس، خشبه توضع خلف الباب، فارسیه، ای لاتخف. ’قاموس’. منتهی الارب نیز همین قول را آورده است، مؤلف اقرب الموارد، متراس و مترس (بکسر اول در هر دو) به همین معنی آورده. در قطرالمحیط آمده: المتراس ماتترس به ای تستر من حائط و نحوه من العدو، ج متاریس. و المترس، المتراس، خشبه توضعخلف الباب فارسیه و معناه لاتخف معها، والمترسه، المتراس. (از حاشیۀ برهان چ معین). و بالکسر چوب کنده که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد معرب از مترس فارسی است و به فارسی آن را فدرنگ نیز گویند. ج، متارس. (منتهی الارب) .المترس المتراس، چوبی که در پس در نهند این فارسی است و معنی آن چنین است که با بودن آن بیم نداشته باش. (از محیطالمحیط)، (چوب که) بر سر کنگره های دیوار قلعه نیز گذارند تا چون غنیم به پای دیوار آید بر سرش زنند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نیز کنگره های چوبین و یا گلین دیوار قلعه که در هنگام لزوم بر سر دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) : حکیمی پسر خویش را پند می داد گفت ای پسر اسب دوست دار و کمان عزیزدار و بی حصار مباش و حصار بی مترس. گفت ای پدر اسب و کمان دانستم حصار و مترس از کجا؟ گفت حصار مبارز است و مترس زره. (نوروزنامه). بدان حصار گروهی پناه برده همی ز ترس قالب بی روح چون مترس حصار. اثیراخسیکتی (از آنندراج). ، صورتی را نیز گویند که مزارعان در کشتزار و زراعت سازند بجهت دفع جانوران زیانکار. (برهان). صورتی که برای رمانیدن جانوران در کشتزار نصب کنند و داهول نیز گویندو صاحب قاموس گوید که فارسی است. (انجمن آرا) (آنندراج). شکلی که در کشتزار سازند از برای دفع جانوران زیانکار. (ناظم الاطباء) : شرابم آشکار ده که مرد ترس نیستم به حفظ کشت عمر خود کم از مترس نیستم. قاآنی (دیوان چ معرفت ص 377)
چوب کُنده را گویند که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). معرب آن المترس می باشد: المترس، خشبه توضع خلف الباب، فارسیه، ای لاتخف. ’قاموس’. منتهی الارب نیز همین قول را آورده است، مؤلف اقرب الموارد، متراس و مترس (بکسر اول در هر دو) به همین معنی آورده. در قطرالمحیط آمده: المتراس ماتترس به ای تستر من حائط و نحوه من العدو، ج متاریس. و المترس، المتراس، خشبه توضعخلف الباب فارسیه و معناه لاتخف معها، والمترسه، المتراس. (از حاشیۀ برهان چ معین). و بالکسر چوب کُنده که در پس در کوچه اندازند تا در گشوده نگردد معرب از مترس فارسی است و به فارسی آن را فدرنگ نیز گویند. ج، متارس. (منتهی الارب) .المترس المتراس، چوبی که در پس در نهند این فارسی است و معنی آن چنین است که با بودن آن بیم نداشته باش. (از محیطالمحیط)، (چوب که) بر سر کنگره های دیوار قلعه نیز گذارند تا چون غنیم به پای دیوار آید بر سرش زنند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج). نیز کنگره های چوبین و یا گلین دیوار قلعه که در هنگام لزوم بر سر دشمن اندازند. (ناظم الاطباء) : حکیمی پسر خویش را پند می داد گفت ای پسر اسب دوست دار و کمان عزیزدار و بی حصار مباش و حصار بی مترس. گفت ای پدر اسب و کمان دانستم حصار و مترس از کجا؟ گفت حصار مبارز است و مترس زره. (نوروزنامه). بدان حصار گروهی پناه برده همی ز ترس قالب بی روح چون مترس حصار. اثیراخسیکتی (از آنندراج). ، صورتی را نیز گویند که مزارعان در کشتزار و زراعت سازند بجهت دفع جانوران زیانکار. (برهان). صورتی که برای رمانیدن جانوران در کشتزار نصب کنند و داهول نیز گویندو صاحب قاموس گوید که فارسی است. (انجمن آرا) (آنندراج). شکلی که در کشتزار سازند از برای دفع جانوران زیانکار. (ناظم الاطباء) : شرابم آشکار ده که مرد ترس نیستم به حفظ کشت عمر خود کم از مترس نیستم. قاآنی (دیوان چ معرفت ص 377)
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
فارسی گشته کلمه ای که از زبان دیگر بفارسی آورده شده پارسی گردانیده: (برشکال مفرس برسکال است) (غیاث: برشکال)، توضیح این لفظ عربی نیست بلکه بشکل عربی مانند معرب ساخته شده و مفرس در عربی بمعنی آنچه برای دریدن نزد حیوان درنده گذاشته میشود ب میباشد
نهالکاری نهالستان جای که در آن نهال کارند محل نشاندن درخت: (هرگز از منبت سیر وراسن سرو و یاسمن نروید و از مغرس خیزران خیری و ضمیران بر نیاید) (مرزبان نامه 1317 ص 169)، جمع مغارس
نهالکاری نهالستان جای که در آن نهال کارند محل نشاندن درخت: (هرگز از منبت سیر وراسن سرو و یاسمن نروید و از مغرس خیزران خیری و ضمیران بر نیاید) (مرزبان نامه 1317 ص 169)، جمع مغارس
فرانسوی مول (معشوق زن) نشانده (گویش تهرانی) لنده (هراتی) نشمه (گویش یزدی) (فعل) دوم شخص مفرد از فعل نهی از ترسیدن خوف مکن، چوبی گنده که در پس در اندازند تا گشوده نگردد، فرهنگ نویسان نوشته اند: چوبی که بر سر گنگره های دیوار قلعه گذارند تا چون دشمن بپای دیوار رسد بر سرش زنند ولی از بیت ذیل ظاهرا برمیاید که بمعنی پیکره هایی است که بصورت سپاهیان آراسته بر بالای قلعه راست میکرده اند تامحاصران گمان کنند مستحفظان و نگهبانان قلعه اند: بدان حصار گروهی پناه کرده (برده) همی ز ترس قالب بی قلب (روح) چون مترس حصار، شکل انسان که از کاغذ مقوا پارچه حلبی و غیره سازند ودر مزرعه و جالیز نصب کنند تا پرندگان و جانوران ترسند و بمزرعه و جالیز نزدیک نشوند. معشوقه مجبوبه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است
فرانسوی مول (معشوق زن) نشانده (گویش تهرانی) لنده (هراتی) نشمه (گویش یزدی) (فعل) دوم شخص مفرد از فعل نهی از ترسیدن خوف مکن، چوبی گنده که در پس در اندازند تا گشوده نگردد، فرهنگ نویسان نوشته اند: چوبی که بر سر گنگره های دیوار قلعه گذارند تا چون دشمن بپای دیوار رسد بر سرش زنند ولی از بیت ذیل ظاهرا برمیاید که بمعنی پیکره هایی است که بصورت سپاهیان آراسته بر بالای قلعه راست میکرده اند تامحاصران گمان کنند مستحفظان و نگهبانان قلعه اند: بدان حصار گروهی پناه کرده (برده) همی ز ترس قالب بی قلب (روح) چون مترس حصار، شکل انسان که از کاغذ مقوا پارچه حلبی و غیره سازند ودر مزرعه و جالیز نصب کنند تا پرندگان و جانوران ترسند و بمزرعه و جالیز نزدیک نشوند. معشوقه مجبوبه. توضیح احتراز از استعمال این کلمه بیگانه اولی است