معنی مزرد - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با مزرد
مزرد
مزرد
چنبری چنبره دار حلقه حلقه (زره) : باسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خر پشته را و درع مزرد... (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
مزرد
مزرد
رشته ای که بدان گلوی شتر را بندند و خبه کنندتا نشخوار از شکم بدهان نیارد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). زراد. مِخنقه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مزرد
مزرد
زره حلقه. حلقه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : بأسش چون نسج عنکبوت کند روی جوشن خرپشته را و درع مزرد. منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 18). گفتی صرح ممرد است یا جوشن مزرد. (سندبادنامه ص 121)
لغت نامه دهخدا
مزرد
مزرد
گلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلق. (بحر الجواهر) ، خشکنای گلو. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.