جدول جو
جدول جو

معنی مضرس

مضرس((مُ ضَ رَّ))
دندانه دار، مبتلی به سختی ومشقت، سختی دیده، آزموده، منقوش به نقش ونگارهایی به صورت دندانه
تصویری از مضرس
تصویر مضرس
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با مضرس

مضرس

مضرس
دندانه دار، کار دان آزموده، سختی چشیده دندانه دار، مبتلی بسختی ومشقت، سختی دیده آزموده مجرب، منقوش به نقش ونگارهایی بصورت دندانه ها
فرهنگ لغت هوشیار

مضرس

مضرس
شیری که بخاید شکار راو فرونبرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). شیری که شکار بخاید و فرونبرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مضرس

مضرس
جامه و جز آن که در آن نگار مانند دندان باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج). نگار جامه و جز آن که در وی صورتها باشد مانند دندان. (ناظم الاطباء) ، رجل مضرس، مرد مهذب و آزموده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آزمودۀ در جنگ. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تضریس شود، دندانه دار. (ناظم الاطباء). دندانه دندانه. دندانه دار. کنگره دار
لغت نامه دهخدا

مترس

مترس
مترسک، پیکره ای شبیه انسان از جنس سنگ، چوب یا پارچه که برای دور کردن جانوران در کشتزار برپا می کنند، دارای ارادۀ ضعیف و بی شخصیت
مترس
فرهنگ فارسی عمید