جدول جو
جدول جو

معنی محابر - جستجوی لغت در جدول جو

محابر
محبره ها، مرکب دان ها، دوات ها، جمع واژۀ محبره
تصویری از محابر
تصویر محابر
فرهنگ فارسی عمید
محابر
جمع محبره، آمه ها (دوات نویسندگی) زکابدان ها (زکاب مرکب دوات) جمع محبره
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معابر
تصویر معابر
گذرگاه ها
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاصر
تصویر محاصر
در حصار کننده، محاصره کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مکابر
تصویر مکابر
مکابره کننده، ستیزه گر، پرخاش جو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محابس
تصویر محابس
محبس ها، زندان ها، جمع واژۀ محبس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معابر
تصویر معابر
معبرها، محل عبور گذرها، گذرگاه ها، جمع واژۀ معبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مقابر
تصویر مقابر
مقبره ها، گورها، قبرستان ها، محل های دفن مردگان، جاهایی که مردگان را زیر خاک می کنند، سرزمینی که در آن گور بسیار باشد، گورستان ها، جمع واژۀ مقبره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از منابر
تصویر منابر
منبرها، کرسی های پله پله که خطیب یا واعظ بر فراز آن بنشیند و سخنرانی کند، جمع واژۀ منبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محابا
تصویر محابا
طرفداری، طرفداری کردن از کسی خلاف عدل و انصاف، ملاحظه، ترس
فرهنگ فارسی عمید
جمع محضر، تزده خانه ها بود گاه ها گزارشها و سر چشمه ها آبشخورها جمع محضر محاضر رسمی. یا محاضر شرع. محاکم شرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاصر
تصویر محاصر
حصاری کننده کسی را به جنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو و بهادر نبرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع محجر، بوستان ها چشمخانه ها، جمع محجر، پکوک ها تارمی ها جمع محجر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محابس
تصویر محابس
جمع محبس، زندان ها جمع محبس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخابر
تصویر مخابر
ازد گر دخشکرسان خبر دهنده مخابره کننده جمع مخابرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معابر
تصویر معابر
راهها و معبرها و جایهای عبور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکابر
تصویر مکابر
ستیزنده کابنده ستیزه کننده مکابره کننده معاند: (تا یک زمان مکابر در آمد و کمر بند بهمن بگرفت و از پشت اسب برداشت) (سمک عیار. 73: 1)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقابر
تصویر مقابر
جمع مقبره، گورستان ها جمع مقبر و مقبره گورستانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منابر
تصویر منابر
جمع منبر، نه پایگان، بسپایگان، افرازان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محاضر
تصویر محاضر
((مَ ض))
جمع محضر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محارب
تصویر محارب
((مُ رِ))
جنگجو، نبردکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محابس
تصویر محابس
((مَ بِ))
جمع محبس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محابا
تصویر محابا
((مُ))
ترس، پروا، احتیاط، ملاحظه، طرفداری، کسی یا چیزی را ویژه خود ساختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معابر
تصویر معابر
((مَ بِ))
جمع معبر، راه ها، جاهای عبور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقابر
تصویر مقابر
((مَ بِ))
جمع مقبره، قبرها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از منابر
تصویر منابر
((مَ بِ))
جمع منبر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محاضر
تصویر محاضر
محضرها، جاهای حضورها، کنایه از درگاه ها، جاهای نوشتن اسناد و احکام ها، دفاتر ثبت اسناد، دفترخانه ها، سجل ها، فتوا نامه ها، گواهی نامه ها، جمع واژۀ محضر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاجر
تصویر محاجر
محجرها، گرداگرد قریه ها، اطراف خانه ها، حرم ها، بوستان ها، کاسه های چشم، جمع واژۀ محجر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محبر
تصویر محبر
کسی که چیزی را نیکو و آراسته می کند، آنکه خط را زیبا می نویسد، آنکه سخن یا شعر را با کلمات زیبا می آراید
فرهنگ فارسی عمید
پارسی است مهار گونه ای شسن (صدف) نازک که از آن مروارید نیز بیرون آید نوعی صدف کوچک نازک که غالبا مروارید از آن بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
خوشنویس، سخن آرای نیکو نویسنده خط، آراینده سخن و شعر: و بعد چنین گوید محرر این تالیف و محبر این تصنیف. . ، جمع محبرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محبر
تصویر محبر
((مُ حَ بِّ))
خوشنویس، آراینده سخن و شعر
فرهنگ فارسی معین