- متجند
- از ریشه پارسی گندی لشکری سپاهی در زمره لشکریان در آینده، جمع متجندین
معنی متجند - جستجوی لغت در جدول جو
- متجند ((مُ تَ جَ نِّ))
- در زمره لشکریان در آینده، لشکری، جمع متجندین
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متجنده در فارسی از ریشه پارسی گندی لشکری لشکریان سپاهیان: بیشتر اهل مملکت از امرا و کبرا و حشم و خدم و متجنده و رعیت موافقت اولوالامر را واجب شمرده
سپاهیان، لشکریان
چابک، دلیر، بی باک
دوری کننده، پرهیزکننده
کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
آنکه شبها تا هنگام سحر بعبادت خدا پردازد شب زنده دار جمع متجهدین
گناه بندنده
دور شونده دوری کننده احتراز کننده جمع متجنبین
چابک نما بتکلف چابکی نماینده جمع متجلدین
مرغول موی پیچان
تنا ور جسد گیرنده، تناور جمع متجسدین
برهنه گردیده پاز لوت برهنه گردنده، مجرد شونده
نو و تجدید شده و تازه
بد خواه ستیزه جوی آنکه عناد وزرد لجاج کننده ستیزه کار
لجوج، لجباز
دارای جسمیت شده
کنایه از خالی از تعلقات مادی و دنیوی
برهنه، لخت، عریان، پتی، لاج، تهک، عور، عاری، معرّیٰ، رت، غوشت، ورت، اوروت، لچ، لوت
برهنه، لخت، عریان، پتی، لاج، تهک، عور، عاری، معرّیٰ، رت، غوشت، ورت، اوروت، لچ، لوت
ویژگی سپاه گردآورده شده، لشکرجمع شده