معنی متجدد
- متجدد
- کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
واژههای مرتبط با متجدد
متجدد
- متجدد
- نو و تجدید شده و تازه
متجدد
- متجدد
- نوخواه، کسی که آداب و رسوم جدید را می پذیرد
متجدد
- متجدد
- نو گردیده. (آنندراج). نو و تجدید شده و تازه. (ناظم الاطباء). نو گردنده: به مکان اوفضایل اسلاف و شرف اجداد متجدد گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 362) ، آن که تابع رسوم و آداب جدید باشد. مقابل مرتجع. و رجوع به تجدد شود، پستان خشک و بی شیر. (ناظم الاطباء)
متجدد
- متجدد
- صفت تجددطلب، روشنفکر، نوآور، نوپرست، نوگرا
متضاد: کهنه گرا، متحجر
متعدد
- متعدد
- انبوه
متجلد
- متجلد
- چابک، دلیر، بی باک
متردد
- متردد
- کسی که در امری دچار شک و تردید باشد، دودل، رفت و آمد کننده
متبدد
- متبدد
- پریشان پراکنده، بخش کننده تقسیم کننده بحصه ها، متفرق پریشان
متجهد
- متجهد
- آنکه شبها تا هنگام سحر بعبادت خدا پردازد شب زنده دار جمع متجهدین
