متجرد متجرد کنایه از خالی از تعلقات مادی و دنیویبِرِهنِه، لُخت، عُریان، پَتی، لاج، تَهَک، عور، عاری، مُعَرّیٰ، رَت، غوشت، وَرت، اُوروت، لُچ، لوت فرهنگ فارسی عمید
متجرد متجرد برهنه گردیده. (آنندراج). برهنه و عریان. (ناظم الاطباء) ، مجرد شونده. و رجوع به تجرد شود لغت نامه دهخدا
متجدد متجدد کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا فرهنگ فارسی عمید