- متجدد
- کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
معنی متجدد - جستجوی لغت در جدول جو
- متجدد
- نو و تجدید شده و تازه
- متجدد ((مُ تَ جَ دِّ))
- نوخواه، کسی که آداب و رسوم جدید را می پذیرد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
متجدده در فارسی مونث متجدد نو گردنده، نو گرای نو پسند مونث متجدد جمع متجددات
انبوه
چابک، دلیر، بی باک
کسی که در امری دچار شک و تردید باشد، دودل، رفت و آمد کننده
پریشان پراکنده، بخش کننده تقسیم کننده بحصه ها، متفرق پریشان
آنکه شبها تا هنگام سحر بعبادت خدا پردازد شب زنده دار جمع متجهدین
از ریشه پارسی گندی لشکری سپاهی در زمره لشکریان در آینده، جمع متجندین
چابک نما بتکلف چابکی نماینده جمع متجلدین
مرغول موی پیچان
تنا ور جسد گیرنده، تناور جمع متجسدین
برهنه گردیده پاز لوت برهنه گردنده، مجرد شونده
دو دله، مشکوک، سرگشته در امری
بسیار و زیاده، فراوان
پیش آینده، مقابل و روبرو
کشدار کشاینده کشیده شونده، قابل ارتجاع
گردن چپار دوبین کژ نگر
دوست دارنده
متفرق، پریشان
بسیار، بی شمار
دارای جسمیت شده
کنایه از خالی از تعلقات مادی و دنیوی
برهنه، لخت، عریان، پتی، لاج، تهک، عور، عاری، معرّیٰ، رت، غوشت، ورت، اوروت، لچ، لوت
برهنه، لخت، عریان، پتی، لاج، تهک، عور، عاری، معرّیٰ، رت، غوشت، ورت، اوروت، لچ، لوت
نومنشی
دوباره
نو شدن، نو گردیدن
به نویی و تازگی گراییدن، نو شدن، تغییر شکل