جدول جو
جدول جو

معنی لَوَّنَ - جستجوی لغت در جدول جو

لَوَّنَ
رنگ کردن، رنگ، خم کردن، رنگ دادن
دیکشنری عربی به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

توانا کردن، فعّال شد
دیکشنری عربی به فارسی
جبران کردن، جبران کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تصویر کشیدن، عکس، فیلم ساختن، عکس گرفتن
دیکشنری عربی به فارسی
رأی دادن، صدا
دیکشنری عربی به فارسی
ضمانت دادن، در داخل
دیکشنری عربی به فارسی
خراب کردن، او آن را تحریف کرد، تحریف کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرمایه گذاری کردن، مرکز خرید، پول تامین کردن، مالی شدن
دیکشنری عربی به فارسی
گرم شدن بیش از حد، او گرم شد
دیکشنری عربی به فارسی
توسعه دادن، فاز
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سیاه کردن، سیاه
دیکشنری عربی به فارسی
خاموش کردن، مسکّن
دیکشنری عربی به فارسی
تزئین کردن، زیبا، آراستن
دیکشنری عربی به فارسی
سوخت رساندن، او فراهم کرد، تأمین کردن، تجهیز کردن
دیکشنری عربی به فارسی
جفت کردن، شوهر
دیکشنری عربی به فارسی
مشخّص کردن، چشم، تعیین کردن، کالیبره کردن، نامزد کردن
دیکشنری عربی به فارسی
طولانی کردن، طول
دیکشنری عربی به فارسی
تاریخ نگاری کردن، او یادداشت کرد، یادداشت کردن
دیکشنری عربی به فارسی
تقویت کردن، قلعه، مطمئن شدن
دیکشنری عربی به فارسی
ملایم کردن، قابل انعطاف، نرم کردن
دیکشنری عربی به فارسی
سرزنش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
نشان دادن، بین
دیکشنری عربی به فارسی
بیمه کردن، امنیّت
دیکشنری عربی به فارسی
رایانه ای کردن، اطراف، حرکت دادن، جا به جا کردن، تبدیل کردن، محلّی سازی کردن
دیکشنری عربی به فارسی
انحراف کردن، او بحث کرد
دیکشنری عربی به فارسی
بهینه کردن، او بهبود یافت
دیکشنری عربی به فارسی
ذخیره کردن، فروشگاه
دیکشنری عربی به فارسی
گشت زدن، نقش
دیکشنری عربی به فارسی
دود کردن، سیگار کشید
دیکشنری عربی به فارسی
خانگی کردن، اهلی کرد
دیکشنری عربی به فارسی
تهویه کردن، کیفیّت
دیکشنری عربی به فارسی
ترساندن، ترس
دیکشنری عربی به فارسی
حدس زدن، حدس بزن
دیکشنری عربی به فارسی
لمینت کردن، او درخشید
دیکشنری عربی به فارسی