- قَابَ
- گرفتار کردن، همین نزدیکی
معنی قَابَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حل کردن، ذوب شد، ذوب شدن، یخ زدایی کردن
گشت زدن، او پاسخ داد، گردش کردن
نقص پیدا کردن، نیش زدن، عیب گذاشتن
گفتن، او گفت
اینچ کردن، خشن، اندازه گرفتن، مقیاس کردن، اندازه کردن
فرماندهی کردن، او رهبری کرد، رهبری کردن، دستکاری کردن، ناوبری کردن، هدایت کردن، رانندگی کردن
مصاحبه کردن، مصاحبه ای انجام داد
دریافت کردن، ملاقات کنید
مقابله به مثل، مقایسه ای مشابه
مقابله، مصاحبه
سانسور