معنی جَابَ
جَابَ
گشت زدن، او پاسخ داد، گردش کردن
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با جَابَ
ذَابَ
ذَابَ
حَل کَردَن، ذُوب شُد، ذُوب شُدَن، یَخ زُدایی کَردَن
دیکشنری عربی به فارسی
جَاعَ
جَاعَ
ضَعف کَردَن بِه دَلیل گُرُسنِگی، او گُرُسنِه بود
دیکشنری عربی به فارسی
جَاءَ
جَاءَ
آوَردَن، آمَد، آمَدَن
دیکشنری عربی به فارسی
عَابَ
عَابَ
نَقص پِیدا کَردَن، نِیش زَدَن، عِیب گُذاشتَن
دیکشنری عربی به فارسی
قَابَ
قَابَ
گِرِفتار کَردَن، هَمین نَزدیکی
دیکشنری عربی به فارسی