معرب کرته. (منتهی الارب) (آنندراج). قباء ذوطاق واحد، معرب. (اقرب الموارد) : که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤ که پوشد از اثر باد در چمن قرطق. انوری (از آنندراج). رجوع به قرطه شود
معرب کرته. (منتهی الارب) (آنندراج). قباء ذوطاق واحد، معرب. (اقرب الموارد) : که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤ که پوشد از اثر باد در چمن قرطق. انوری (از آنندراج). رجوع به قرطه شود
عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. (منتهی الارب). دانه است چون کتان. (انساب سمعانی). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربه من لبّه اربعه دراهم و هو مقیی ٔ حارّ فی الاولی یابس فی الثانیه. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود
عصفر و تخم عصفر برای مسلح بلغم لزج و قولنج قوی الاثر وریختن آب گرم آن را بر شیر تازه درحال منجمد گرداندو شستن بدن و سر به مغز آن شپش را بکشد و رنگ بدن را نیکو و جلد را نرم کند و مغز آن باهی است و احتقان بدان نافع است بلغم را. (منتهی الارب). دانه است چون کتان. (انساب سمعانی). مغز کاچیره. یسهل بلغماً و مراراً. الشربه من لبّه اربعه دراهم و هو مقیی ٔ حارّ فی الاولی یابس فی الثانیه. از گیاهان تیره مرکبان است که گلهای آن تشکیل دیهیم های بزرگ در بالای ساقه میدهد. گلبرگهای آن نارنجی رنگ است و آنها را بنام گل رنگ در رنگرزی به کار میبرند. دانه های آن را کافشه و کاجیره می نامند. رجوع به گیاه شناسی گل گلاب ص 261 شود
نام بصره است در قول قحفان عنبری: ما شربت بعد طوی القربق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نام جایی است. ابوعبید آن را به کاف و قاف هر دو روایت کند و گوید: آن بصره است. اصمعی سراید: یتبعن ورقاء کلون العوهق لاحقه الرجل عنود المرفق یا ابن رقیع هل لها من مغبق ما شربت بعد قلیب القربق. نضر بن شمیل گوید: این کلمه فارسی معرب و اصل آن کلبه است. (از معجم البلدان)
نام بصره است در قول قحفان عنبری: ما شربت بعد طوی القربق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نام جایی است. ابوعبید آن را به کاف و قاف هر دو روایت کند و گوید: آن بصره است. اصمعی سراید: یتبعن ورقاء کلون العوهق لاحقه الرجل عنود المرفق یا ابن رقیع هل لها من مغبق ما شربت بعد قلیب القربق. نضر بن شمیل گوید: این کلمه فارسی معرب و اصل آن کلبه است. (از معجم البلدان)
دهی جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری سراب و 11هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 278 تن. آب آن از نهر و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان ابرغان بخش مرکزی شهرستان سراب واقع در 30 هزارگزی جنوب باختری سراب و 11هزارگزی شوسۀ سراب به تبریز. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 278 تن. آب آن از نهر و محصول آن غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
قرطق پوشانیده. کرته پوشانیده. پیراهن پوشانیده: هر که بدو بنگرد چه گوید گوید ماه متوج شده ست و سرو مقرطق. منجیک. مانند به باغ بلبلان از گل خوبان متوج و مقرطق را. قطران. و رجوع به قرطق و قرطقه و کرته شود
قرطق پوشانیده. کرته پوشانیده. پیراهن پوشانیده: هر که بدو بنگرد چه گوید گوید ماه متوج شده ست و سرو مقرطق. منجیک. مانند به باغ بلبلان از گل خوبان متوج و مقرطق را. قطران. و رجوع به قرطق و قرطقه و کرته شود