- قرطق
- پارسی تازی گشته کرتک نیم تنه گونه ای جامه کرته
معنی قرطق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامۀ کوتاه بی آستر، پیراهن
مامور قرق و خلوت ساختن راه یا محلی قرقچی
خدمتکار، کنیزک
جلف، لوس، دشنامی است پسران و مردان جوان را
پارسی تازی گشته کرته گونه ای پیراهن کرته: قرطه بگشای و زمانی بنشین پیش و بگوی روی بنمای که امروز چنین داردروی. (انوری چا. تبریز 371)
قرطمان دوسر از گیاهان کاجیره. یا قرطم بری. کاجیره صحرایی. یا قرطم هندی. نیلوفر پیچ هندی
آبچین (قطیفه)
شپش شتر
لاتینی تازی گشته نفج (کاغذ) رخنه لاتینی تازی گشته نفج (کاغذ) رخنه لاتینی تازی گشته نفج (کاغذ) رخنه
باباآدم از گیاهان
تره فروشی، میفروشی
ترکی بازداشتن، بازداشته ویژه کرد، خشک بازی سدر که درآن 40 خط کشند و سنگریزه ها بصف نهند
شعلۀ آتش
گوشواره
پستان
گوشواره
پستان
جای هموار، در بیابان سیر کردن بازداشت و منع
پارسی تازی گشته کرت کرته خاری باشد که آن را شتر خوار گویند افرازه (شعله)، گوشواره بناگوش، پستان، نره خرد نره کودک گندنا از گیاهان قرض
جایی که به عدۀ معینی اختصاص دارد و ورود دیگران به آنجا ممنوع است، ممانعت از ورود به جایی، منع و بازداشت