جدول جو
جدول جو

معنی قراطق

قراطق((قَ طِ))
جمع قرطق یا قرطه. معرب کرته و کرتک. جامه یک لای بدون آستر
تصویری از قراطق
تصویر قراطق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با قراطق

قراطی

قراطی
نسبت است به قراطه که از بلاد اندلس میباشد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

قراطه

قراطه
سوختگی آتش به چراغ که بباید انداخت. (مهذب الاسماء). آنچه از فتیلۀ دماغۀ چراغ بریده شود هنگامی که از جرم پوشیده شود، آنچه از کنارۀ فتیله سوخته شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

قراطن

قراطن
ماءالعسل را نامند و آن عسل قلیل است که طبخ کرده شود با ماء کثیر. ماءالعسل ساذج است. (تحفۀ حکیم مؤمن). ماءالعسل ساذج است. صاحب اسرار الطب گفته عسل قلیل است که به آب بسیار پخته باشند. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

قراطف

قراطف
جَمعِ واژۀ قَرطَف. جامۀ مخمل که آن را قطیفه گویند. (آنندراج) ، گلیم های پرزدار. (ناظم الاطباء). و رجوع به قرطف شود
لغت نامه دهخدا

قراطس

قراطس
ج ِقَرطَس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود، جَمعِ واژۀ قِرطَس. (ناظم الاطباء). رجوع به قرطس شود
لغت نامه دهخدا

قراطب

قراطب
بسیار بُرنده. (منتهی الأرب). قطّاع. (اقرب الموارد) ، شمشیر برنده و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا