- فَورِيّ
- آنی، فوری، لحظه ای
معنی فَورِيّ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کیهانی، جهانی
خاردار، ستون فقرات
پشمالو، مادرزادی
ماورایی، سحر و جادو
گلی، صورتی، گلابی
متأهّل، شوهر من
مارپیچی، بادام
اجباری، قانع کننده
صوتی، آوایی، مربوط به صدا، آوازی
کاخ مانند، کوتاه
روزانه
فکری، روشنفکر
قابل فهم، قابل درک است
غارمانند
الزامی، فرضی
مد روز، مدرن
فوریّت، فوری
منحصر به فرد، انحصاری
به طور آنی، بلافاصله، به طور فوری
انقلابی
ترسناک، فوق، طبقه بالا، به طور فراتر از آن، برتر
مربوط به ستون فقرات، ستون فقرات
اقیانوسی، دریایی، مربوط به دریا
ممنوع، مسدود کردن
بین المللی
بی فایده، برهنه
هوایی
خیریّه
اساسی، رادیکال
همسایگی، در حال انجام است، کناری
سنگلاخی، سنگی
فاشیستی، فاشیست