- فَرَّعَ
- شاخه کردن، شاخه
معنی فَرَّعَ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تکّه تکّه کردن، بریدن، تکّه کردن
ترساندن، او وحشت کرده بود، وحشت زدگی ایجاد کردن
شجاع بودن، تشویق شد، تشویق کردن
نشت کردن، ازدحام
لمینت کردن، او درخشید
معتبر کردن، سخاوت
تقدیم کردن، تقدیس کنید، گوله کردن
تصمیم گرفتن، او تصمیم گرفت
تعریف کردن، سفارشی
انفجار کردن، سپیده دم، مختل کردن، بادکنک کردن، حباب ساختن، کیسه زدن
واگذار کردن، او مجوّز داد
صورتحساب دادن، از دست دادی
رد کردن، او تکذیب کرد
در نظر گرفتن، فکر کردن، دوباره فکر کردن
فعّال کردن، یک عمل
در معرض خطر قرار دادن، یک پیشنهاد، به خطر انداختن
هدر دادن، هدر داد
قانون گذاری کردن، قانونی کرد
ممنوع کردن، ممنوع، خارج از قانون اعلام کردن، تحریم کردن
فردی سازی کردن، تفاوت، تمیز دادن، تشخیص دادن
خالی کردن، او تمام کرد
ترساندن، وحشت
لکّه انداختن، پاشیدن
وحشی کردن، او توجیه کرد، توجیه کردن
سرد کردن، سرد
تحریف کردن، شخصیّت
صنعتی کردن، ساختن
تحریک کردن، او تحریک کرد
آزاد کردن، رایگان
مربّی کردن، مسیر
خرابکاری کردن، خراب شده
اهدا کردن، اهدا
بیان کردن، او اعلام کرد
اعتماد کردن، او ترجیح داد، ترجیح دادن