معنی تَبرَّعَ
تَبرَّعَ
اهدا کردن، اهدا
دیکشنری عربی به فارسی
واژههای مرتبط با تَبرَّعَ
تَضَرَّعَ
تَضَرَّعَ
اِلتِماس کَردَن، دُعا
دیکشنری عربی به فارسی
تَوقَّعَ
تَوقَّعَ
پیش بینی کَردَن، پیش بینی
دیکشنری عربی به فارسی
شَرَّعَ
شَرَّعَ
قانون گُذاری کَردَن، قانونی کَرد
دیکشنری عربی به فارسی
فَرَّعَ
فَرَّعَ
شاخِه کَردَن، شاخِه
دیکشنری عربی به فارسی