- فقید
- درگذشته، مرده، مفقود، گم شده
معنی فقید - جستجوی لغت در جدول جو
- فقید
- از دست رفته، مفقود
- فقید ((فِ هُ لْ لُ قِ))
- گم شده، از دست رفته، کنایه از مرده، درگذشته
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پابستگی
دین شناس
تهی دست، تهیدست، تنگدست
پایبند، پابسته
مقید بودن
بند شده، پابند، در قید و بند
عالم به احکام شرع، متخصص در علم فقه
یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
خود را پابند به امری کردن، پای بند، دربند بودن، در زندان بودن
هم پیمان، انگبین دفزک (دفزک غلیظ)، جبه دفزک (جبه رب)، سنگ چهار گوش زیر ستون سر ستون، سرهنگ دویم
به معنی تا ست که کلمه انتها باشد حتی: خداوند است و میر و میرزاد است ز عهد عصر آدم فاید اکنون. (قطران)
واحد، یگانه، یکتا، بی مانند، بی نظیر
دانا، دانشمند، دریابنده
کار پر دست انداز
کبوتر پرنگی از پرندگان
گدا، بیچاره، نادار، مسکین، بی چیز
گم شدن، گم کردن
رگ زده شده
تباه
پابند به زنجیر، بسته شده
فروزینه گیرانه، سوخت سوختنی
هیزم، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، پوک، آتش برگ، آتش افروز، فروزینه، افروزه، پده، مرخ، پد، شیاع، هود، حطب، پرهازه، وقود، پیفه
تنگ دست، تهیدست، فاقد امکانات مثلاً شهرستان فقیر، در تصوف سالک
Jurist
Impoverished, Poor, Wretched
empobrecido, pobre, miserável