جدول جو
جدول جو

معنی فرمون - جستجوی لغت در جدول جو

فرمون
فرمان، دستور، سر به راه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرمین
تصویر فرمین
(پسرانه)
فرمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرمون
تصویر پرمون
(دخترانه)
زینت و آرایش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
(پسرانه)
دستور، حکم، حکم، امر، دستور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمگن
تصویر فرمگن
دلتنگ، اندوهگین، غمگین، اندوهمند، اندوهناک، غمناک، مکروب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن
فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن
فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن
فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرعون
تصویر فرعون
زورگو، ستمگر، متکبر، دراصل لقب عمومی پادشاهان قدیم مصر بوده است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
دستور دادن، امر کردن،
معادلی احترام آمیز برای «گفتن» و «بیان کردن» مثلاً جناب عالی فرمودید فردا تشریف نمی آورید،
برای دعوت کسی به انجام کاری گفته می شود مثلاً بفرمایید میوه میل کنید،
کردن، نمودن، دادن در ترکیب با فعل دیگر مثلاً امر فرمود، میل فرمود،
هنگامی گفته می شود که با احترام کسی را دعوت به کاری کنند مثلاً بفرمایید از دهان می افتد،
واژۀ مؤدبانه برای انجام دادن کار یا رفتاری مثلاً ایشان ملاحظه فرمودند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
فراموش، آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارمون
تصویر ارمون
پولی که پیش از کار کردن به مزدور می دهند، بیعانه، پیش بها، برای مثال منم درد تو را با جان خریدار / که ارمون داده ام جان را به بازار (لطیفی- مجمع الفرس - ارمون)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده ای که به کمک علامت های جبری بیان شود، در علم شیمی علامت های اختصاری که برای بیان کردن ترکیب شیمیایی مواد به کار می رود مانند co۲، در علم فیزیک عبارتی که رابطۀ چند کمیت را با یکدیگر بیان می کند، اسلوب، قاعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرموک
تصویر فرموک
گردنا، نوعی اسباب بازی شبیه دوک که دور خود می چرخد، گلولۀ نخ که روی دوک پیچیده شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
(فَ هََ)
دهی است از طوس که گفته اند زردشت دو درخت سرو به طالع سعد نشانده بود، یکی در این ده و یکی درکشمر. (انجمن آرا) (آنندراج). نام درست این ده فرمدیا فارمد است. رجوع به فرمد و فارمد و فروند شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
حکم کردن و امر نمودن و فرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
حکم، امر، دستور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرعون
تصویر فرعون
ستمگر، سرکش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
پیرامون، گرداگرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمگن
تصویر فرمگن
اندوهناک غمگین
فرهنگ لغت هوشیار
گروهه ریسمان ریسیده که بر دوک پیچیده باشند، چوبی بشکل مخروط که کودکان ریسمان بدان پیچند و از دست گذارند تا در روی زمین بچرخ در آید
فرهنگ لغت هوشیار
از یاد رفتن از خاطر محو شدن، از یاد رفته از خاطر محو شده: مبادت فراموش گفتار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمون
تصویر ارمون
پولی را گویند که پیش از کار کردن بگیرند یا بدهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
قاعده، سرمشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
((فُ))
نمونه، سرمشق، دستور (واژه فرهنگستان)، رمز، نشان دادن یک اصل یا رابطه ای معین با نمادهای ریاضی، نمایاندن یک ترکیب یا ساختمان شیمیایی با نمادها و علامات اختصاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرموک
تصویر فرموک
((فَ))
گروهه ریسمان ریسیده که در دوک پیچیده باشند، چوبی به شکل مخروط که کودکان ریسمان پیچند و از دست گذارند تا در روی زمین به چرخ درآید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرموش
تصویر فرموش
((فَ))
فراموش، از یاد رفته، از خاطر محو شده، فرامش، فرامشت، فراموش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمودن
تصویر فرمودن
((فَ دَ))
امر کردن، دستور دادن، گفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
((فَ))
دستور، امر، حکم، توقیع پادشاه، وسیله کنترل اتومبیل، دوچرخه، موتورسیکلت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرعون
تصویر فرعون
((فِ عُ))
عنوان هر یک از پادشاهان قدیم مصر، مجازاً ستمکار، ظالم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرامون
تصویر فرامون
بعد، فضا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
آمره
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
سانیز، ساختاره، ریختار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فرمول
تصویر فرمول
Formula
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرمان
تصویر فرمان
Command, Commandment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
خرمالو، درخت خرمالو
فرهنگ گویش مازندرانی