معنی فرامون فرامون پیرامون، اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد تصویر فرامون فرهنگ فارسی عمید
فرارون فرارون خوب، عالی، بلند، والا، راست، مستقیم، پاک دامن، پرهیزکار، نیکوکار، درست کردار، راستگو،اوج و حضیض، فیرون، کواکب سعد و نحس، برای مِثال حسودت در یَدِ بهرام فیرون / نظر زی تو ز برجیس فرارون (دقیقی - ۱۰۴)، ستاره شمر چون فرارون بیافت / دوید و به سوی فریدون شتافت (فردوسی - لغت نامه - فرارون) فرهنگ فارسی عمید
فراموش فراموش آنچه از خاطر شخص محو شده، از یاد رفته، دچار فراموشیفراموش شدن: از یاد رفتنفراموش کردن: از یاد بردن فرهنگ فارسی عمید
فرارون فرارون آنکه یا آنچه پیش می رود مترقی، راست درست درستکار، خوب نیک، سعد مقابل فیرون: حسودت درید بهرام فیرون نظر زی تو ز برجیس فرارون. (دقیقی) فرهنگ لغت هوشیار