مرغی کوچک مانند باز که به آن شکار کنند. اما بعضی با قاف صحیح دانسته اند و ترکی گفته اند. (رشیدی). قرغوی. قرغی. رجوع به قرغوی و قرغی و نیز رجوع به فرغوی شود
مرغی کوچک مانند باز که به آن شکار کنند. اما بعضی با قاف صحیح دانسته اند و ترکی گفته اند. (رشیدی). قِرغوی. قِرغی. رجوع به قرغوی و قرغی و نیز رجوع به فرغوی شود
درنگ، تاخیر در کار، برای مثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
درنگ، تاخیر در کار، برای مِثال که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱ - ۳۲)، اهمال، غفلت، برای مِثال به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی - ۳۴۴)
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، صور برای مثال آه سحر از نایژۀ صبح برآمد / بی جان به هوا چون نفس از لولۀ برغو (آذری- مجمع الفرس - برغو)
بوق، آلت فلزی یا استخوانی میان تهی که با دهان در آن می دمند و صدا می کند، بوغ، صور برای مِثال آه سحر از نایژۀ صبح برآمد / بی جان به هوا چون نفس از لولۀ برغو (آذری- مجمع الفرس - برغو)
تیهو باشد و آن پرنده ای است مانند کبک، لیکن از کبک کوچکتر است. (برهان). در جهانگیری فرفور ضبط شده است. رجوع به فرفور شود، جل و آن پرنده ای باشد کاکل دار شبیه به گنجشک و اندکی از گنجشک بزرگتر. (برهان) ، غوک را نیز گویند که وزق باشد و به عربی ضفدع خوانند. (برهان). رجوع به فرفور شود
تیهو باشد و آن پرنده ای است مانند کبک، لیکن از کبک کوچکتر است. (برهان). در جهانگیری فرفور ضبط شده است. رجوع به فرفور شود، جل و آن پرنده ای باشد کاکل دار شبیه به گنجشک و اندکی از گنجشک بزرگتر. (برهان) ، غوک را نیز گویند که وزق باشد و به عربی ضفدع خوانند. (برهان). رجوع به فرفور شود
غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) : که فرغول پدید آید آن روز که بر تخته تو را تیره شود نام. رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). به هر کار بیدار و بشکول باش به دل دشمن خواب فرغول باش. اسدی. رجوع به فرغوک شود
غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها. (برهان). تأخیر. مطل. (یادداشت به خط مؤلف). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان. (اسدی) : که فرغول پدید آید آن روز که بر تخته تو را تیره شود نام. رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی). به هر کار بیدار و بشکول باش به دل دشمن خواب فرغول باش. اسدی. رجوع به فرغوک شود
از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 127)
از قرای دهستان است. (معجم البلدان) (سمعانی). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است. (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه فارسی ص 127)
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
مرغی است کوچک از جنس باشه که بدان شکار کنند و به ترکی قرغو گویند. (برهان). در ترکی جغتایی قراغو به معنی باشه و چرغ پرنده ای شکاری است وفرغوی مصحف قرغوی است به قاف. (از حاشیۀ برهان چ معین). فرغو. قرغوی. قرغی. رجوع به این مدخل ها شود
جوی آب، جایی که آب ازآن گذشته و مقدار کمی آب بجا مانده باشد خشک رودی که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد، آبگیر غدیر شمر
جوی آب، جایی که آب ازآن گذشته و مقدار کمی آب بجا مانده باشد خشک رودی که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد، آبگیر غدیر شمر