جدول جو
جدول جو

معنی فرغر

فرغر((فَ غَ))
جوی آب، خشک رود، جایی که آب از آن گذشته و مقدار کمی آب به جا مانده باشد، گودال، آبگیر
تصویری از فرغر
تصویر فرغر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرغر

فرغر

فرغر
جوی کوچکی که آب از آن عبور کرده و آب کمی به جا مانده باشد، بن مضارعِ فرغردن
فرغر
فرهنگ فارسی عمید

فرغر

فرغر
جوی آب، جایی که آب ازآن گذشته و مقدار کمی آب بجا مانده باشد خشک رودی که سیلاب از آنجا گذشته باشد و در هر جایی از آن قدری آب ایستاده باشد، آبگیر غدیر شمر
فرهنگ لغت هوشیار

فرار

فرار
بسیار گریزنده، گریزان، در علم شیمی ویژگی جسمی که به سرعت بخار شود
فرار
فرهنگ فارسی عمید

فردر

فردر
کُلون، چوبی به شکل مکعب مستطیل که برای بستن در، بر پشت آن نصب می شود، فانه، پانه، فَهانه، تَنبه، مَدَنگ، بَسکَله، کُلَند، فَروَند، فَلجَم، کلیدان
فردر
فرهنگ فارسی عمید

فرار

فرار
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرار دادن کسی: گریزاندن و دور کردن او از خطر
فرار کردن: فرار
فرار
فرهنگ فارسی عمید