جدول جو
جدول جو

معنی فرخد - جستجوی لغت در جدول جو

فرخد
(فَ خَ)
دهی است از دهستان تبادکان بخش حومه شهرستان مشهد، واقع در هیجده هزارگزی شمال خاوری مشهد، کنار راه عمومی مشهد به کلات. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 1449 تن سکنه است. از رودخانه مشروب میشود. محصول آنجا غلات است. اهالی به کشاورزی و مالداری گذران میکنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرود
تصویر فرود
(پسرانه)
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرمد
تصویر فرمد
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی طوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرقد
تصویر فرقد
(پسرانه)
هر یک از دو ستاره فرقدین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فربد
تصویر فربد
(پسرانه)
راست، مناعت، بزرگی، دارای شکوه و جلال، باشکوه، شکوهمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرید
تصویر فرید
(پسرانه)
بی همتا، یکتا، یگانه، بی نظیر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
فریز، گیاهی پایا و خودرو با برگ های باریک و بلند، شاخه های نازک و ریشه های درهم پیچیده و سخت که معمولاً در میان کشتزار، باغچه یا کنار جوی آب می روید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرید
تصویر فرید
یکتا، بی نظیر، بی مانند، گوهری که در میان گردنبند قرار دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرجد
تصویر فرجد
پدرجد، جد اعلا، نیای بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخو
تصویر فرخو
بریدن شاخه های زائد تاک و سایر درختان، کندن علف های هرزه از میان کشتزار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرقد
تصویر فرقد
بچۀ گاو وحشی، گوساله، در علم نجوم فرقدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخج
تصویر فرخج
زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، برای مثال ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)، در علم زیست شناسی کفل اسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرخش
تصویر فرخش
کفل، سرین، کفل و ساغری اسب و استر، پرخش، پرخچ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرود
تصویر فرود
به زمین نشستن هواپیما، پایین،
در موسیقی الگوهای ملودیک برای بازگشت به مایۀ اصلی و حالت اولیه در آخر اجرای هر دستگاه یا آواز،
نشیب، سرازیری، بخش زیرین جایی، قرار گرفته در مرتبۀ پایین تر
تنها، یکتا، یگانه
فرود آمدن: به زمین نشستن مثلاً هواپیما فرود آمد، پایین آمدن
فرود آوردن: پایین آوردن
فرهنگ فارسی عمید
جمع فرد، تنهایان یگانگان تکان فراد مروارید فروش و سازنده رشته مروارید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرید
تصویر فرید
واحد، یگانه، یکتا، بی مانند، بی نظیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرند
تصویر فرند
شمشیر جوهر دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخج
تصویر فرخج
زشت بدگل نازیبا، نامتناسب ناشایسته، پلید، سست ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
جوجه ماده مونث فرخ و نیزه پهن
فرهنگ لغت هوشیار
فروش مقابل خرید: رجال لا تلهیهم تجاره مردان که مشغول نکند ایشان را بازرگانیی و نه خرید و فروختنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرهد
تصویر فرهد
فروند زیبا (فروند امرد) فروند زیبا، گرد اندام مرد، شتابزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرود
تصویر فرود
نشیب و زیر و پائین، تحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقد
تصویر فرقد
ستاره میخگاه، گوساله پدرام گوساله، گوساله دشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصد
تصویر فرصد
هسته انگور
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه ایست در نهایت تری و تازگی و آن در کنار آبها و زمین های نمناک می روید و مفروش بر روی زمین است و مخصوص بزمانی نیست. شاخه های آن دراز و باریک با گرهها و بندهای بسیار و برگ آن بسیار ریز و سرهای آن تند و اندک صلب و گل آن ما بین سرخی و سفیدی است نجم ثیل، هر گونه سبزه علفی نوع چمن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرند
تصویر فرند
((فَ رِ))
پرند، جوهر تیغ و شمشیر، نوعی پارچه ابریشمی موج دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرقد
تصویر فرقد
((فَ قَ))
گوساله، گوساله دشتی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرقد
تصویر فرقد
دو برادران، نام دو ستاره بر سینه صورت فلکی خرس کوچک یا دب اصغر، فرقدان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرزد
تصویر فرزد
((فَ رَ زْ دْ))
سبزه ای است بسیار تر و تازه و سبز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخو
تصویر فرخو
((فَ رْ خُ))
بریدن شاخه های زائد درخت، وجین، کندن علف های هرز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخش
تصویر فرخش
((فَ رَ خْ))
پرخچ، کفل، سرین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخج
تصویر فرخج
((فَ رَ خْ))
زشت، نازیبا، نامتناسب، ناشایسته، ناپاک، پلید، سست، ضعیف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرود
تصویر فرود
((فُ))
زیر، پایین، اندرون، بخش زیرین جایی، الگوهای ملودیک برای بازگشت به مد اولیه یا مایه اصلی (موسیقی)، توالی آکوردها به عنوان پایان یا تقسیم یک قطعه موسیقیایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرید
تصویر فرید
((فَ))
یگانه، بی همتا، گوهر یکتا و گران بها، گوهری که میان گردن بند آویزان کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرخه
تصویر فرخه
رقص
فرهنگ واژه فارسی سره