جدول جو
جدول جو

معنی فرخج

فرخج((فَ رَ خْ))
زشت، نازیبا، نامتناسب، ناشایسته، ناپاک، پلید، سست، ضعیف
تصویری از فرخج
تصویر فرخج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرخج

فرخج

فرخج
زشت، نازیبا، پلید، ناپاک، برای مِثال ای بلفرخج ساده همیدون همه فرخج / نامت فرخج و کنیت ملعونت بلفرخج (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)، در علم زیست شناسی کفل اسب
فرخج
فرهنگ فارسی عمید

فرخنج

فرخنج
عیش، طرب، حظ، نصیب، بهره، برای مِثال مرا از تو فرخنج جز درد نیست / چو من در جهان سوخته مرد نیست (اسدی - لغت نامه - فرخنج)
فرخنج
فرهنگ فارسی عمید

فرخو

فرخو
بریدن شاخه های زائد تاک و سایر درختان، کندن علف های هرزه از میان کشتزار
فرخو
فرهنگ فارسی عمید

فرخش

فرخش
کَفَل، سَرین، کَفَل و ساغَری اسب و استر، پَرَخش، پَرَخچ
فرخش
فرهنگ فارسی عمید