معنی فرند - فرهنگ فارسی معین
معنی فرند
فرند((فَ رِ))
پرند، جوهر تیغ و شمشیر، نوعی پارچه ابریشمی موج دار
تصویر فرند
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فرند
فرند
فرند
دیگ افزار. ج، فَرانِد. (منتهی الارب). ابزار. ج، فَرانِد. (اقرب الموارد). رجوع به فراند شود
لغت نامه دهخدا
فرند
فرند
جامه است. معرب پرنگ. (منتهی الارب). نوعی جامه، معرب پرند فارسی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
فرند
فرند
این لغت را هنینگ با فِرِنْد که معرب پرند است از یک ریشه میداند. (حاشیۀ برهان چ معین). جوهر تیغ و شمشیر. (برهان). پرند. گوهر. گهر. جوهر شمشیر. (یادداشت به خط مؤلف). رجوع به فِرِنْد شود
لغت نامه دهخدا
فرود
فرود
پائین، نام پسر سیاوش، نام پسر کیخسرو، نام پسر خسرو پرویز و شیرین، نام پسر سیاوش و جریره و برادر کیخسرو پادشاه کیانی
فرهنگ نامهای ایرانی
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.