- فراگرفتن
- احاطه
معنی فراگرفتن - جستجوی لغت در جدول جو
- فراگرفتن ((~. گِ رِ تَ))
- گرفتن، بازگرفتن، تصرف کردن، محاصره کردن، در برگرفتن، شامل شدن، آموختن، یاد گرفتن 6- معلوم کردن، گسترش یافتن، پر کردن، عادت کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رفتن، پیش رفتن، گریختن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
برداشتن، احاطه کردن
تصرف و احاطه کردن
پیش رفتن، تعجب کردن وا رفتن، گریختن دور شدن
اتخاذ
اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن
جر گرفتن کسیرا اوقاتوی تلخ شدن بغضب آمدن لج گرفتن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم گرفت) (یکی بود یکی نبود)
فرا گرفتن: (ردن ردنا پراگرفت) (منتهی الاب)
فروشدن، پایین رفتن، درون چیزی رفتن
کنایه از زیاده روی کردن، سریع رفتن
آتش گرفتن، شعله ور شدن، سوختن، اثر کردن، تاثیر کردن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
گرفتن، برداشتن، برداشتن چیزی از روی زمین، ستردن یا برداشتن چیزی از جایی
با شتاب رفتن به عجله رفتن
پس گرفتن باز گرفتن
نزدیک رفتن
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
بزیر رفتن پایین رفتن، غوطه ور شدن، نفوذ کردن داخل شدن
درک کردن
ساکن شدن، راحت شدن
کرایه کردن: (بصواب آن نزدیکتر که مزدور چند حاضر م آرم و ستور بسیار کرا گیرم. ) (کلیله. مصحح مینوی)
مشتعل شدن شعله کشیدن، از شدت حرارت بجان آمدن و بی تاب شدن: وای، گر گرفتم
آغاز شدن، درگیر شدن
Indulge
se entregar, amolgar
потворствовать , вмятина
sich hingeben, eindrücken