جدول جو
جدول جو

معنی فرو گرفتن

فرو گرفتن
احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن
تصویری از فرو گرفتن
تصویر فرو گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با فرو گرفتن

فرو گرفتن

فرو گرفتن
در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار

فرا گرفتن

فرا گرفتن
یاد گرفتن، آموختن، گرفتن، تصرف کردن
برداشتن، احاطه کردن
فرا گرفتن
فرهنگ فارسی عمید

گرو گرفتن

گرو گرفتن
چیزی یا شخصی را بعنوان رهن گرفتن رهن ستدن مقابل گرو دادن
گرو گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

فروغ گرفتن

فروغ گرفتن
رونق گرفتن. آراسته شدن:
اگر کشور از من نگیرد فروغ
بگوی، و مگوی ایچ گونه دروغ.
فردوسی.
فروغ از تو گیرد روان و خرد
انوشه کسی کو خرد پرورد.
فردوسی.
، شاد شدن و به چیزی امید بستن:
که من زین سخنها نگیرم فروغ
نگردم به هر جای گرد دروغ.
فردوسی.
، اعتبار یافتن. (یادداشت بخط مؤلف) :
هر آن کس که بسیار گوید دروغ
به نزدیک شاهان نگیرد فروغ.
فردوسی.
رجوع به فروغ شود
لغت نامه دهخدا

فرودگرفتن

فرودگرفتن
پایین آمدن. (یادداشت بخط مؤلف) : حسنک قریب هفت سال بر دار بماند تا به دستور وی فرودگرفتند و دفن کردند. (تاریخ بیهقی) ، دستگیر کردن. بند نهادن. مقید کردن: فردا چون غازی به درگاه آمد او را فرود خواهند گرفت. (تاریخ بیهقی). پیش از آنکه او را فرودگرفتندی خلیتاشان مسرع رفته بودندی با نامها. (تاریخ بیهقی). رجوع به فروگرفتن شود
لغت نامه دهخدا

گرو گرفتن

گرو گرفتن
چیزی را یا شخصی را به رهن گرفتن. چیزی را در مقابل وامی از وام گیرنده به گرو خواستن
لغت نامه دهخدا