فرو گرفتن فرو گرفتن احاطه کردن، محاصره کردن، گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن، در میان گرفتن، اشغال کردن، تصرف کردن فرهنگ فارسی عمید
فرو گرفتن فرو گرفتن در دست گرفتن بدست گرفتن، تصرف کردن، پایین آوردن، توقیف کردن بازداشتن فرهنگ لغت هوشیار
کرا گرفتن کرا گرفتن کرایه کردن: (بصواب آن نزدیکتر که مزدور چند حاضر م آرم و ستور بسیار کرا گیرم. ) (کلیله. مصحح مینوی) فرهنگ لغت هوشیار
فرازگرفتن فرازگرفتن پس گرفتن. بازگرفتن. (یادداشت به خط مؤلف) : غلام را گفت هرچه در آستین دارد فرازگیر. هرچه داشتم همه از من بازگرفت. (تاریخ بیهقی). رجوع به فراز شود لغت نامه دهخدا