معنی در گرفتن در گرفتن آتش گرفتن، شعله ور شدن، سوختن، اثر کردن، تاثیر کردن تصویر در گرفتن فرهنگ فارسی عمید
در گرفتن در گرفتن اتخاذ کردن اخذ کردن، آتش گرفتن مشتعل شدن، یا آتش در گرفتن آتش افتادن شعله ور شدن، اثر کردن تاثیر کردن، پرداختن مشغول شدن، آغاز کردن فرهنگ لغت هوشیار
دم گرفتن دم گرفتن هم آواز شدن چند تن شعری را در دسته جمعی خواندن و تکرار کردن (در روضه خوانی عزاداری یا مجلس صوفیان)، تکرار کردن، توقف کردن دست از کار کشیدن برای تازه کردن نفس فرهنگ لغت هوشیار
جر گرفتن جر گرفتن جر گرفتن کسیرا اوقاتوی تلخ شدن بغضب آمدن لج گرفتن: (فلانی از بس بیهوده اصرار کرد جرم گرفت) (یکی بود یکی نبود) فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفتن بر گرفتن گرفتن، برداشتن، برداشتن چیزی از روی زمین، ستردن یا برداشتن چیزی از جایی فرهنگ فارسی عمید