نزدیک شدن: رسیدند زی شهر چندان فراز سپه خیمه زد بر نشیب و فراز. رودکی. ... فرازرسید آن حال دید، خیره گشت. (مجمل التواریخ و القصص) ، فرارسیدن: چو هنگام حاجت رسیدی فراز به آن در جهان دست کردی دراز. نظامی. چونکه وقت بها رسید فراز گونه گونه بهانه کرد آغاز. نظامی. رجوع به فرا و فرارسیدن شود، فراهم آمدن و پدید آمدن. پیدا شدن: چون زمانی بر آن کشید دراز لشکر از هر سویی رسید فراز. نظامی. رجوع به فراز شود
نزدیک شدن: رسیدند زی شهر چندان فراز سپه خیمه زد بر نشیب و فراز. رودکی. ... فرازرسید آن حال دید، خیره گشت. (مجمل التواریخ و القصص) ، فرارسیدن: چو هنگام حاجت رسیدی فراز به آن در جهان دست کردی دراز. نظامی. چونکه وقت بها رسید فراز گونه گونه بهانه کرد آغاز. نظامی. رجوع به فرا و فرارسیدن شود، فراهم آمدن و پدید آمدن. پیدا شدن: چون زمانی بر آن کشید دراز لشکر از هر سویی رسید فراز. نظامی. رجوع به فراز شود
مرکّب از: فریور + یدن، پسوندمصدری، (از حاشیۀ برهان چ معین)، راست شدن در دین و ملت و بر جاده مستقیم بودن. (برهان) ، معنی اصلی آفرین و تحسین کردن است. (انجمن آرا)
مُرَکَّب اَز: فریور + یدن، پسوندمصدری، (از حاشیۀ برهان چ معین)، راست شدن در دین و ملت و بر جاده مستقیم بودن. (برهان) ، معنی اصلی آفرین و تحسین کردن است. (انجمن آرا)
جدا کردن سر. باز کردن سر از تن با ابزاری برنده چون خنجر و شمشیر و کارد و مانند آن: ای من آن روباه صحرا کز کمین سر بریدندم برای پوستین. مولوی. طاقت سر بریدنم باشد وز حبیبم سر بریدن نیست. سعدی. نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غمم. سعدی
جدا کردن سر. باز کردن سر از تن با ابزاری برنده چون خنجر و شمشیر و کارد و مانند آن: ای من آن روباه صحرا کز کمین سر بریدندم برای پوستین. مولوی. طاقت سر بریدنم باشد وز حبیبم سَرِ بریدن نیست. سعدی. نه گر دستگیری کنی خرمم نه گر سر بری بر دل آید غمم. سعدی
نزدیک بردن. پیش بردن: به شیر آنکسی را که بودی نیاز بدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی. به ساغر لب خویش بردم فراز مرا هر لبی گشت چون شکّری. منوچهری. رجوع به فراز شود
نزدیک بردن. پیش بردن: به شیر آنکسی را که بودی نیاز بدان خواسته دست بردی فراز. فردوسی. به ساغر لب خویش بردم فراز مرا هر لبی گشت چون شکّری. منوچهری. رجوع به فراز شود