معنی فراخزیدن
فراخزیدن
((~. خَ دَ))
به پیش خزیدن
تصویر فراخزیدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فراخزیدن
فراخزیدن
فراخزیدن
پیش خزیدن، به پیش خزیدن
فرهنگ فارسی عمید
فراخزیدن
فراخزیدن
به پیش خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخزیدن
فراخزیدن
به پیش خزیدن. رجوع به فرا شود
لغت نامه دهخدا
فراخیزیدن
فراخیزیدن
بجنبش در آمدن، افتان و خیزان حرکت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
فراخمیدن
فراخمیدن
به پیش خمیدن
فرهنگ لغت هوشیار
فروخزیدن
فروخزیدن
خزیدن به زیر و به شیب. (یادداشت بخط مؤلف). لغزیدن. (اسدی)
لغت نامه دهخدا
فرازیدن
فرازیدن
افراشتن، گشودن، باز کردن، بستن
فرهنگ فارسی عمید
فراخیدن
فراخیدن
راست شدن موی در بدن، از هم جدا شدن، فراخ شدن
فرهنگ فارسی عمید
فرازیدن
فرازیدن
بلند ساختن، گشودن
فرهنگ لغت هوشیار