جدول جو
جدول جو

معنی فراواریدن

فراواریدن((فَ دَ))
فرو بردن، بلعیدن
تصویری از فراواریدن
تصویر فراواریدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فراواریدن

فراواریدن

فراواریدن
فروخوردن. فروبردن. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

فرازانیدن

فرازانیدن
افراختن، بالا بردن، روشن کردن آتش، شعله ور ساختن، برای مِثال بگوی تا بفروزند و برفراز آنند / بدو بسوزان دی را صحیفۀ اعمال (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۴۰)
فرازانیدن
فرهنگ فارسی عمید

فرو واریدن

فرو واریدن
به دهان فرو بردن السرط فرو واریدن ای لقمه به دهان فرو بردن
فرو واریدن
فرهنگ لغت هوشیار

فریوانیدن

فریوانیدن
فریبانیدن: ام تامر هم احلامهم بهذا او هم قوم طاغون یا چنانست که خردهای ایشان ایشانرا همی بدین فریو اند تا پیغامبر خدای را همی دروغ زن گویند
فرهنگ لغت هوشیار