جدول جو
جدول جو

معنی فرا رسیدن

فرا رسیدن((فَ. رَ دَ))
نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری
تصویری از فرا رسیدن
تصویر فرا رسیدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با فرا رسیدن

فرا رسیدن

فرا رسیدن
نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری، توانا بودن قادر شدن
فرا رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

فراز رسیدن

فراز رسیدن
نزدیک شدن، فرا رسیدن، در آمدن داخل شدن، فراهم آمدن پیدا شدن
فراز رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار

فراز رسیدن

فراز رسیدن
رسیدن، نزدیک شدن، درآمدن، داخل شدن، فراهم آمدن، پیدا شدن
فراز رسیدن
فرهنگ فارسی معین

فرازرسیدن

فرازرسیدن
نزدیک شدن:
رسیدند زی شهر چندان فراز
سپه خیمه زد بر نشیب و فراز.
رودکی.
... فرازرسید آن حال دید، خیره گشت. (مجمل التواریخ و القصص) ، فرارسیدن:
چو هنگام حاجت رسیدی فراز
به آن در جهان دست کردی دراز.
نظامی.
چونکه وقت بها رسید فراز
گونه گونه بهانه کرد آغاز.
نظامی.
رجوع به فرا و فرارسیدن شود، فراهم آمدن و پدید آمدن. پیدا شدن:
چون زمانی بر آن کشید دراز
لشکر از هر سویی رسید فراز.
نظامی.
رجوع به فراز شود
لغت نامه دهخدا

فرارسیدن

فرارسیدن
رسیدن، درآمدن، نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری
فرارسیدن
فرهنگ فارسی عمید

فرارسیدن

فرارسیدن
نزدیک شدن و رسیدن وقت چیزی یا کاری: اگر او را قضای مرگ فرارسد تخت ملک ما را باشد. (تاریخ بیهقی).
از پیل کم نه ای که چو مرگش فرارسد
در حال استخوانْش بیرزدبدان بها.
خاقانی.
زآن پیش کَاجل فرارسد تنگ
وَایام عنان ستاند از چنگ...
نظامی.
چون اجلش فرارسید از بی دست وپایی نتوانست گریخت. (گلستان) ، توانا بودن. فرصت یافتن. قادر شدن: قرب صدهزار آدمی هلاک شد و کس به غسل و تکفین و تدفین ایشان فرانمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 326)
لغت نامه دهخدا

فریاد رسیدن

فریاد رسیدن
کنایه از به فریاد رسیدن، به داد کسی رسیدن، مدد کردن
فریاد رسیدن
فرهنگ فارسی عمید