هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
هازیدن. گریستن و گریه کردن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) ، نگریستن و نگاه کردن. (برهان) (آنندراج) ، حیران بودن. (آنندراج) (انجمن آرا). به معنی گریستن، یعنی گریه کردن، تصحیف خوانی نگریستن است. رجوع به هازیدن شود. (یادداشت مؤلف)
بلعیدن. سرت فروبردن. واریدن. فروواریدن. (یادداشت بخط مؤلف). گواردن. لقمه به دهان فروبردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24)
بلعیدن. سرت فروبردن. واریدن. فروواریدن. (یادداشت بخط مؤلف). گواردن. لقمه به دهان فروبردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24)
ژاژ خائیدن. هرزه گفتن. (کذا فی تحفه السعاده) : خواری از او بس بود آن کت کند رنجه به ژاژیدن بسیار خویش. ناصرخسرو. شعر ژاژیدن لهاشم تست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. ، نشخوار کردن، عوعو کردن مثل سگ. (آنندراج)
ژاژ خائیدن. هرزه گفتن. (کذا فی تحفه السعاده) : خواری از او بس بود آن کت کند رنجه به ژاژیدن بسیار خویش. ناصرخسرو. شعر ژاژیدن لهاشم تست علک خائیدن لهاشم خر. سوزنی. ، نشخوار کردن، عوعو کردن مثل سگ. (آنندراج)