جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با فاژیدن

فاژیدن

فاژیدن
خمیازه کشیدن، دهان دره کردن، فاژه کردن، فاژه کشیدن، برای مِثال شراب شب و نشئۀ آن نیرزد / به فاژیدن بامداد خمارش (ابوالمثل بخاری - شاعران بی دیوان - ۶۷)
فاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

فاژیدن

فاژیدن
خمیازه کشیدن. (برهان). دهان دره کردن:
شراب شب و نشأۀ آن نیرزد
به فاژیدن بامداد خمارش.
بوالمثل بخاری.
رجوع به فاژ و فاژه شود
لغت نامه دهخدا

ژاژیدن

ژاژیدن
ژاژ خاییدن، هرزه درایی کردن، یاوه سرایی کردن، برای مِثال خواری از او بس بُوَد آن کت کند / رنجه به ژاژیدن بسیار خویش (ناصرخسرو - ۱۷۸)
ژاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

غاژیدن

غاژیدن
پشم یا پنبه را با دست کشیدن و دراز کردن برای ریسیدن، غاژ کردن، غاز کردن
غاژیدن
فرهنگ فارسی عمید

فاخیدن

فاخیدن
چیدن و برکندن، ازهم جدا کردن
پَنبِه زَنی، جدا کردن پنبه از پنبه دانه، فَلخودَن، حِلاجَت، فَلخَمیدَن، بَخیدَن، فَرخَمیدَن، حَلّاجی
فاخیدن
فرهنگ فارسی عمید