معنی فاریدن - فرهنگ فارسی معین
معنی فاریدن
فاریدن((دَ))
خوش آیند بودن، موافق طبع بودن، به دل نشستن
تصویر فاریدن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با فاریدن
فاریدن
فاریدن
بلعیدن. سرت فروبردن. واریدن. فروواریدن. (یادداشت بخط مؤلف). گواردن. لقمه به دهان فروبردن. (حاشیۀ برهان چ معین) : آن آش او را نفارد و نگوارد. (فیه مافیه چ فروزانفر ص 24)
لغت نامه دهخدا
باریدن
باریدن
ر (بارید بارد خواهد بارید ببار بارنده باران باریده بارش باراندن بارانیدن) فرود آمدن باران برف تگرگ و مانند آن
فرهنگ لغت هوشیار
فیریدن
فیریدن
خرامیدن، با ناز و تکبر راه رفتن، برای مِثال زاین و زآن چند بُوَد بر که و مه / مر تو را کشّی و فیریدن و غنج (سوزنی- مجمع الفرس - فیریدن)
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.