- غَزِير
- بی محابا، فراوان، بارور
معنی غَزِير - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شنیع، بد، شیطانی، شرور
لاغر، ناچیز
گدایی، فقیر، محض، نیازمند، کم برخوردار
گازی، مهاجم
تهوّع آور، انزجار
بیگانه، عجیب، غریب، خنده دار، طنزآمیز، دورگه، عجیب و غریب، زشت و غیرطبیعی، ویژه، بی خود، دلنشین، معمولی
سوسو زدن، بیهوش شد
ثروتمند
کوتاه قد، کوتاه، کوتاه بین
مسن، بزرگ، ارشد، اصلی
فراوان، زیاد، بسیار
خرخر کردن، خرّوپف کردن
خرخره کننده، غرّش
زیرکانه، نقشه کشی
مشهور، معروف
گرفتار، زندانی
گرامی، عزیز
زاری، مجرّد
وجدان
مینی، کوچک، جزئی، ریز
خراش، سوت زدن، سرفه کردن
بسیار، عالیه
ماهر، متخصّص
خطرناک
غرّش، صدای بم
افسرده، غمگین، ناامید، دل شکسته، غمگینی، ناراحت
دوربین، بصیرتی، عمیق، دلپذیر
دست نخورده، اوایل
آخرین
به طور فراوان، به وفور