دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد، کنایه از فرد جوان و بی تجربه غوره نشده مویز شدن: کنایه از بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن
دانه های ترش و نارس انگور که هنوز نرسیده و شیرین نشده باشد، کنایه از فرد جوان و بی تجربه غوره نشده مویز شدن: کنایه از بدون تجربه و آگاهی لازم خواستار مقام بالا یا چیزی باارزش بودن
فرو شدن، فرو رفتن کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن زمین پست و سراشیب، نشیب قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غور چاه، کنه چیزی غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
فرو شدن، فرو رفتن کنایه از در امری به دقت نگریستن و تفکر کردن زمین پست و سراشیب، نشیب قعر، گودی، ته چیزی مثلاً غورِ چاه، کُنْهِ چیزی غور کردن: کنایه از در کاری یا مطلبی به دقت رسیدگی کردن
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند غصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن غصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن غصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
حزن، اندوه، آنچه در گلوگیر گیر کند غُصه خوردن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن غُصه داشتن: غم و اندوه را در دل نگه داشتن، غم خوردن، غصه خوردن غُصه دادن: کسی را اندوهگین ساختن
دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان مانند جو، گندم، ارزن، برنج و امثال آن ها، حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است، آذوقه، درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا دکان به دست آید
دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان مانندِ جو، گندم، ارزن، برنج و امثال آن ها، حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است، آذوقه، درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا دکان به دست آید
غرّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غرّشت، ژغند، زغند، برای مثال غره ای کن شیروار ای شیر حق / تا رود آن غره بر هفتم طبق (مولوی - ۶۵۴)
غُرِّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غُرِّشت، ژَغَند، زَغَند، برای مِثال غره ای کن شیروار ای شیر حق / تا رَوَد آن غره بر هفتم طبق (مولوی - ۶۵۴)
تومور مثلاً غدۀ سرطانی، در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید، تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
تومور مثلاً غدۀ سرطانی، در علم زیست شناسی بافتی در بدن که ماده ای ترشح می کند مثلاً غدۀ لوزالمعده، غدۀ تیروئید، تکه گوشت سخت یا پیه به اندازۀ فندق یا بزرگ تر که میان گوشت پیدا می شود، دژپیه غدۀ فوق کلیوی: در علم زیست شناسی هر یک از دو غدۀ کوچک بر روی کلیه ها که بخش مرکزی آن ها هورمونی به نام آدرنالین به درون خون ترشح می کند غدۀ وذی: در علم زیست شناسی پروستات
رغوه. رغوه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رغوه شود، رغوهالقمر. زهرهالشی ٔ. (تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 173). رجوع به رغوهالقمر و حجرالقمر شود
رَغوَه. رِغوَه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به رَغوَه شود، رغوهالقمر. زهرهالشی ٔ. (تذکرۀ داود ضریرانطاکی ص 173). رجوع به رغوهالقمر و حجرالقمر شود
خوی بد. ج، دغوات (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دغیات. (منتهی الارب) ، ناسزای زشت و یا سخن زشت. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). دغیه. و رجوع به دغیه شود
خوی بد. ج، دَغوات (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، دَغیات. (منتهی الارب) ، ناسزای زشت و یا سخن زشت. (از ذیل اقرب الموارد از لسان). دغیه. و رجوع به دغیه شود