معنی توه - فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با توه
توه
توه
تا، تاه، لا، پرده توه بر توه: لا به لا، لا بر لا، تا بر تا، تو به تو، پرده در پرده
فرهنگ فارسی عمید
توه
توه
به معنی تووه است که جفت باشد، (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج)، زوج و جفت و دوتائی، (ناظم الاطباء)، به معنی لای و ته و پرده هم آمده است چنانکه هرگاه گویند توه بر توه، از آن لای بر لای و ته بر ته و پرده بر پرده مراد باشد، (برهان) (از ناظم الاطباء)، لای و ته و پرده، (انجمن آرا) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
توه
توه
دهی از دهستان یعقوب وندپاپی است که در بخش الوار گرمسیری شهرستان خرم آباد واقع است و 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
توه
توه
ساعت. یقال: مامضی الاّ توه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
توه
توه
تبه که ضایعشده و نابودگردیده و بکارنیامدنی باشد. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
توه
توه
هلاکی و هالک و تباه. یقال: فلان توه ٌ و توه ٌ (بالضم). ج، اتواه. اتاویه. (منتهی الارب) (از آنندراج). هالک. (اقرب الموارد) : فلاه توه، بیابان گم راه کننده. (ناظم الاطباء). فلاهتوه، یضل فیها. (المنجد). رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
توه
توه
هلاک شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تکبر نمودن، شوریده عقل گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سرگشته و حیران رفتن در زمین. (ناظم الاطباء) ، ما اتوهه، چه سرگردان است او. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
توس
توس
طوس، از شخصیتهای شاهنامه، نام شاهزاده و پهلوان ایرانی ملقب به زرینه کفش، فرزند نوذر پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.