جدول جو
جدول جو

معنی غره

غره
مقابل سلخ، روز اول ماه قمری
پیشانی، سفیدی پیشانی
صورت، رخساره، روشنی مثلاً غرۀ صبح
کنایه از قسمت نخست هر چیز
تصویری از غره
تصویر غره
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غره

غره

غره
مغرور به چیزی، پشت گرم، فریفته
غَرّه شدن: مغرور شدن، فریفته شدن، گول خوردن، برای مِثال دشمن چو نکو حال شدی گِرد تو گردد / زنهار مشو غره بدان چرب زبانیش (ناصرخسرو - ۲۹۵)
غَرّه دادن: فریفتن
غَرّه کردن: اظهار غرور و فخر فروشی کردن، فریفتن
غره
فرهنگ فارسی عمید

غره

غره
غُرِّش، فریاد سهمناک، صدای مهیب، بانگ جانوران درنده، غُرِّشت، ژَغَند، زَغَند، برای مِثال غره ای کن شیروار ای شیر حق / تا رَوَد آن غره بر هفتم طبق (مولوی - ۶۵۴)
غره
فرهنگ فارسی عمید

غره

غره
سپیدی در پیشانی اسپ، نخست روز ماه، مهتر گروه، شب آغاز ماه، نو ماه (هلال)، برگزیده از چیزی کش بیماری کشنده اشتر بر تن ابر تن خودپسند، فریفتگی، فریب دادن گول زدن، فرناسی (غفلت) بیهوده امیدوار کردن کسی را فریفتن گول زدن، فریفته شدن، ناآزمودگی بیخبری غفلت، فریفته گول - خورده، گستاخ مغرور متکبر. آواز رعد و جانوران درنده، هر آواز بلند و مهیب. سپیدی پیشانی اسب که بزرگتر از درهم باشد، پیشانی، ماه نو هلال، برگزیده هر چیز، شریف قوم مهتر، اول هر چیز، شب اول ماه. توضیح غرر ماه (شهر) سه شب اول ماه را گویند، روز اول ماه مقابل سلخ، جمع غرر یا غره ماه. روز اول ماه قمری، شب اول ماه قمری مستهل ماه
فرهنگ لغت هوشیار

غره

غره
پیشانی، ماه نو، برگزیده و پسندیده از هر چیز، بزرگ و مهتر قوم، اول هر چیز
غره
فرهنگ فارسی معین

غره

غره
گول زدن، فریفته شدن، بی خبری، غفلت، فریب خورده، گستاخ، مغرور
غره
فرهنگ فارسی معین

غره

غره
آواز رعد و سباع. به تخفیف را نیز آورند. (از فرهنگ شعوری). غرش. غرش شیر:
غره ای کن شیروار ای شیر حق
تا رود آن غره بر هفتم طبق.
مولوی (مثنوی).
غرۀ شیرت بخواهد آسمان
نقش شیر و آنگه اخلاق سگان.
مولوی (مثنوی چ کلالۀ خاور ص 149).
غرۀ او حاکم درندگان
نعرۀ او مانع چرندگان.
مولوی (مثنوی).
- آسمان غره، تندر. رعد. آسمان غرغره. رجوع به آسمان غرغره و غرغره شود
لغت نامه دهخدا

غره

غره
قله ای است در مدینه متعلق به بنی عمرو بن عوف. در مکان این بنا منارۀ مسجد قبا ساخته شده است. (از منتهی الارب) (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

غره

غره
در حبیب السیر غره از بلادشام و از اعمال قدس به شمار آمده: و مولدش (شافعی) به روایت اصح غره بود از بلاد شام. (حبیب السیر چ 1 تهران جزو سیم از مجلد ثانی ص 93). خبر به دارالسلطنۀ هرات رسید که مولانا حسام الدین مبارکشاه به جانب مصر رفته بود، در غره از اعمال قدس وفات یافته. (حبیب السیر جزو سیم از مجلد سیم ص 204). رجوع به کتاب مذکور جزو چهارم از مجلد اول ص 162 و جزو چهارم از مجلد دوم ص 214 و رجوع به غرۀ صغیر و کبیر شود
لغت نامه دهخدا