جدول جو
جدول جو

معنی غشب - جستجوی لغت در جدول جو

غشب
(غَ)
ستم. لغتی است در غشم. (منتهی الارب). مبدل غشم است. (اقرب الموارد). ظلم
لغت نامه دهخدا
غشب
(غُ شَ)
موضعی است. (از منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غرب
تصویر غرب
بخشی از کرۀ زمین که در سمت غرب نصف النهار گرینویج است، جایی که آفتاب غروب می کند، یکی از چهار جهت اصلی، سمت چپ شخصی که رو به شمال ایستاده است، کنایه از کشورهای اروپایی و امریکایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غاب
تصویر غاب
گوشت شب مانده، گوشت گندیده، غذای پس مانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبب
تصویر غبب
غبغب، گوشت زیر زنخ، تکۀ گوشت آویخته زیر گلوی خروس و گاو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش شدن، بی خود شدن، از حال رفتن، بیهوشی، بی خودی، غش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیب
تصویر غیب
هر سری که جز خداوند و بندگان برگزیده کسی آن را نمی داند، نهان از چشم، ناپیدا، ناپدید، پنهان، عالمی که خداوند، فرشتگان، کتاب های آسمانی، پیامبران، قیامت، بهشت و دوزخ در آن قرار دارند
غیب دانستن: آگاه بودن از مسائل پنهان
غیب شدن: غایب شدن، ناپدید شدن
غیب کردن: ناپدید کردن، پنهان کردن
غیب گفتن: خبر دادن از غیب و چیزهای پنهانی
در غیب: پنهانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب، قسمت سفت و سخت زیر پوست درخت که در صنعت و ساختن اشیای چوبی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غژب
تصویر غژب
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژم، غژمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غشا
تصویر غشا
پوستۀ بسیار نازک، پوشش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غبش
تصویر غبش
بقیۀ شب، تاریکی آخر شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغب
تصویر شغب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصب
تصویر غصب
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشمگین، عصبانی، خشمناک، برآشفته، غضبناک، غضب آلود، ارغند، ارغنده، شرزه، دژ آلود، ژیان، خشمن، خشمگن، آرغده، آلغده، غرمنده، ساخط، غراشیده، غضبان، غضوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم گرفتن، خشم کردن بر کسی، خشمگینی، خشم
غضب راندن بر کسی: خشم و تندی نشان دادن بر او
غضب کردن: خشم گرفتن، خشمگین شدن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ)
از اعلام است، کأنه منسوب الی غشب للموضع. (منتهی الارب). گویا منسوب است به غشب که نام جایی است. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
دانه انگوری که از خوشه جدا افتاده و شیره و تخم در میانش باشد حبه انگور، هسته انگور تکس انگور
فرهنگ لغت هوشیار
پوشش پرده شامه هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه. پرده پوششی حول و درون برخی اندامهای درونی و قسمت سطحی سیتوپلاسم سلولهای حیوانی و پرده سلولزی حول سلولهای گیاهی است غشا جنب. شامه شش را گویند که از خارج هریک از ششها را پوشانده است و عبارت از یک پرده دو لایه است که در بین دو لایه ممکن است گاهی ترشحات و سروزیته جمع شود و تولیدات ذات الجنب نماید. پرده جنب. یا غشا درونی قلب. پرده نازک پوششی دورن حفره های قلب را گویند دورن شامه دل. یا غشا سروزی محیط دماغ. عنکبوتیه. یا غشا دماغی. پرده های پوششی حول مراکز عصبی (دماغ نخاع) را گویند این اغشیه عبارت از سه قسمت هستند که از خارج به داخل عبارتند از: ام الغیظ (سخت شامه) و عنکبوتیه و ام الرقیق (نرم شامه) پاشام مغز رویه مغز. توضیح چون غشای دماغی از چند قسمت تشکیل یافته که بر روی هم قرار دارند بصورت جمع (اغشیه دماغی) نیز ذکر می شوند، هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه. هر چه که چیزی را بپوشاند حجاب پوشش پرده، قسمتی از اعضای بدن که سخت تن و نازک است و بعضی قسمتهای عضلات و جز آن را پوشیده مانند: غشا مخاطی بینی غشا فانی رحم غشا زلالی غشا رطوبت مفصلی غشا مخی عظامجمع اغشیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشم
تصویر غشم
بیداد کردن، ستم، ظلم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشن
تصویر غشن
زدن با چوبدستی یا با شمشیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشو
تصویر غشو
میوه کنار (کنار از پارسی به تازی رفته است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غشی
تصویر غشی
بیهوش گردیدن، بیهوش شدن، بیهوشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غصب
تصویر غصب
بستم گرفتن، گرفتن چیزی به ستم و زور
فرهنگ لغت هوشیار
دور شدن، پنهان شدن آفتاب، ناپدید شدن، رفتن، به یکسو شدن، مغرب، جای غروب آفتاب مسافر، غریب، نادر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلب
تصویر غلب
غلبه کردن، چیره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشب
تصویر خشب
چوب درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبب
تصویر غبب
زیر زنخ در گاو، گوشتپاره زیر گلو در خروس گوشت زیر زنخ غبغب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غبش
تصویر غبش
تاریک شب تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غاب
تصویر غاب
سخن بیهوده و یاوه و هرزه، بقیه طعام در بشقاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشب
تصویر عشب
گیاه تر نو گیاه گیاهناک گیاه گیاه تر جمع اعشاب، یونجه وحشی
فرهنگ لغت هوشیار
در آمیختن، آک کردن (آک عیب)، سرزنش، درهم ریختن درختستان انبوه، کویکستان انبوه (کویک نخل) در هم پیچیده آزار رسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غدب
تصویر غدب
خپله مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غضب
تصویر غضب
خشم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از غرب
تصویر غرب
باختر، خوربران
فرهنگ واژه فارسی سره