جدول جو
جدول جو

معنی غژب

غژب
دانۀ انگوری که از خوشه جدا شده باشد، غژم، غژمه
تصویری از غژب
تصویر غژب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با غژب

غژب

غژب
دانه انگوری که از خوشه جدا افتاده و شیره و تخم در میانش باشد حبه انگور، هسته انگور تکس انگور
فرهنگ لغت هوشیار

غژب

غژب
دانۀ انگوری راگویند که از خوشه جدا افتاده باشد و شیره و تخم در میانش باشد، یعنی تازه بود و خشک نشده باشد. (برهان قاطع). دانۀ انگور. (فرهنگ اسدی) (فرهنگ رشیدی) (آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ اوبهی). دانۀ انگور که پخته و تازه باشد. (غیاث اللغات). دانۀ انگور که شیره و تکس در میان آن باشد، و تکس تخم انگور را گویند. (فرهنگ جهانگیری). غژم. (برهان قاطع). غژب. (فرهنگ شعوری). حب ّ. حبۀ انگور:
میی که اوت گواهی دهد (همی) که منم
به گونه و گهر اندر چهار جای تمام
عقیقم اندر غژب و زمرّدم در تاک
سهیلم اندر خم آفتابم اندر جام.
ابوالعلاء ششتری (از فرهنگ اسدی).
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژب
چو شیر صافی و پستانش بوده از پاشنگ.
عسجدی.
آن خوشه بین چنانک یکی خیک پرنبید
سربسته و نبرده بدو دست هیچکس
بر گونۀ سیاهی چشم است غژب او
هم بر مثال مردمۀ چشم از او تکس.
بهرامی (از فرهنگ اسدی).
تو گفتی سیه غژب پاشنگ بود
و یا در دل شب شباهنگ بود.
اسدی (از آنندراج) (انجمن آرا).
دیدۀ حاسد به تو چون غژب انگور است سرخ
در لگدکوب عنا بادش جدا آب از تکس.
سوزنی.
از دست میر شیخ سحاب ار نمی برد
لعل و عقیق روید از رز به جای غژب.
شمس فخری (از آنندراج) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی).
، استخوان انگور. (از برهان قاطع). تکس تخم انگور. (فرهنگ جهانگیری). استخوان. ستخوان. هسته. خسته. عُجم، خوشۀ خرما، خشم و قهر. (از برهان قاطع). غژم. (برهان قاطع)، سر پستان حیوان، سر پستان گاو ماده. (از فرهنگ شعوری) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

غصب

غصب
چیزی را به ستم از کسی گرفتن، مال کسی را به زور و ستم و خلاف میل و رضای او تصرف کردن، آنچه به ستم و قهر گرفته شود، مغصوب
غصب
فرهنگ فارسی عمید

غضب

غضب
خَشمگین، عصبانی، خَشمناک، بَرآشفته، غَضَبناک، غَضَب آلود، اَرغَند، اَرغَنده، شَرزِه، دُژ آلود، ژیان، خَشمِن، خَشمگِن، آرُغدِه، آلُغدِه، غَرمَنده، ساخِط، غَراشیدَه، غَضبان، غَضوب
غضب
فرهنگ فارسی عمید

غضب

غضب
خشم گرفتن، خشم کردن بر کسی، خشمگینی، خشم
غضب راندن بر کسی: خشم و تندی نشان دادن بر او
غضب کردن: خشم گرفتن، خشمگین شدن
غضب
فرهنگ فارسی عمید